از لبه ی پشت بامی که ایستاده بودند دید خوبی داخل حیاط خانه ی ویلایی داشتند. تمام چراغ های خانه بدون استثناء خاموش بودند و فقط چندتا چراغ با نور زرد رنگ داخل حیاط روشن بود.
4 نگهبان بیشتر داخل حیاط نبود و احتمالا بقیه برای استراحت رفته بودند.
صدای پارس کردن دو سگ که پرسه میزدند واضح به گوش میرسید.+ چیکار کنیم؟
سوهو پرسید و منتظر موند تا کای اطراف رو بررسی کنه.
-- از نورگیر به داخل راه داره ولی یکی باید بیرون بمونه. امکان داره متوجه بشن و واکنشی نشون بدن. یکی باید مراقب اوضاع باشه.
نمیدونست اینکه کای رو بفرسته داخل خطر بیشتری داره یا اینکه بیرون بمونه. به هرحال اون یه دختر کم سن و سال داشت که توی خونه منتظرش بود پس نباید ریسک میکرد.
+ خیلی خب... من میرم داخل، تو بیرون بمون. اگه اتفاقی افتاد فقط با هدست بهم خبر بده.
کای تایید کرد و در شیشه ای کوچک که به داخل خونه راه داشت رو نگه داشت تا سوهو پایین بره.
با پرش ماهرانه ای از ایجاد هرگونه صدایی جلوگیری کرد. سریع روی کاناپه رفت و یکی از دوربین های توی جیبش رو کنار قاب عکس روی دیوار تنظیم کرد. یکی از شنود ها رو زیر میز نصب کرد.
صدای کای توی هدست پیچید:
-- یکی داره میاد تو!سوهو سریع وارد اولین اتاق نزدیک خودش شد و در رو پشت سرش بست ولی به محض اینکه برگشت با نگاه متعجب مردی روبهرو شد که چند متر عقب تر، پشت سرش ایستاده بود.
+ گاوم زایید!
انگشت اشاره اش رو روی بینیش گذاشت و نشان اداره ی پلیس رو بالا گرفت.
مرد دستهاش رو بالا آورد و بدون صدا، بی حرکت ایستاد. از لای در بیرون رو نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کسی نیست دوباره به عقب برگشت:
+ به هیچکس... هیچکس نمیگی منو دیدی اوکی؟-- نمیگم.
سری تکون داد و سریع از اتاق بیرون رفت. کاناپه ی تک نفره رو زیر نورگیر گذاشت و دستش رو به لبه ی نورگیر رسوند.
کای دستش رو جلو برد:
-- دستمو بگیر.با کمک کای بالا رفت:
+ یه نفر منو دید!-- چی؟!
درحالی که از روی پشت بام عبور میکردند ادامه داد:
+ وقتی گفتی یه نفر داره میاد رفتم تو یه اتاق. طرف لباس مستخدم های خونه رو پوشیده بود. فکر نکنم چیزی به کسی بگه.-- امیدوارم همینطور باشه.
طول پشت بام رو به سرعت طی کردند و وارد ساختمان شدند.
شیومین سیستم رو روشن کرد:
-- هردو فعاله. دستور چیه؟چانیول چند ثانیه سکوت کرد و بعد رو به جمع کرد:
+ به نوبت بیدار میمونیم. یکی باید حواسش به دوربین باشه و بیرون ساختمون رو کشیک بده. یه نفر هم پشت سیستم بشینه. بقیه میتونن فعلا استراحت کنن.
KAMU SEDANG MEMBACA
lost : betrayed lover season two
Fiksi Penggemarخلاصه : فراموش کردن گذشته دلیل بر تموم شدن همه چیز نیست. گاهی مواقع گذشته رو پاک میکنی و سعی میکنی زندگی جدیدی رو آغاز کنی ولی این گذشته است که دنبال تو میاد و بهت اجازه ی پایان دادن به زندگی قبلی رو نمیده. هر لحظه بهت یادآوری میکنه که تو چه کسی بود...