•💘🐺PART 7🍓

5K 1.1K 67
                                    

موسیقی این قسمت
Jay Park_Mommae
...
+ چی میشه اگه فالوورات بدونن اسلحه و مواد پخش میکنی؟ من میتونم دهنمو ببندم اگه خودت درحالیکه بفاکم میدی دستتو روی لبام فشار بدی و بهم بگی چقدر هوس انگیزم...توی لایو امشب با من باش و بذار ددی صدات کنم
- تو واقعا عقلتو از دست دادی؟ ببینم...نکنه توی دوره‌ی هیتتی؟
چانیول با لحن تمسخرآمیزی پرسید و بکهیون بدون توجه به سوال ادامه داد:
+ میذاری ددی صدات کنم یا نه؟
- چرا که نه گرگ کوچولوی هورنی...ددی صدام کن و منم نمیذارم لحظه‌ای ساکت بشی
از جلوی در کنار رفت و همونطور که به بکهیون لبخند میزد دندوناش رو با حرص روی هم فشرد،بخاطر یه بچه‌ی دردسرساز مجبور بود اصولش رو زیر پا بذاره!
- لایو کنسله میتونی بری
رو به پسری که داخل اتاق منتظرش بود گفت و پسر همونطور که با نفرت به بکهیون نگاه میکرد جواب داد:
+ بنظر نمیرسه بتونه راضیت کنه
_ میتونی با دنبال کردن لایو امشب ببینی میتونم یا نه
بکهیون با لحن مغروری گفت و وارد اتاق شد.
_ حالا گمشو میخوایم لایومونو شروع کنیم
با خروج پسر از اتاق لبخندی به چهره‌ی چانیول زد و همونطور که زبونش رو روی لباش میکشید پرسید:
+ شروع کنیم ددی؟
چانیول سمت سیستم صوتی گوشه‌ی اتاق رفت و طولی نکشید تا ضرب بلند آهنگ باعث بشه بکهیون توی جاش بپره و دستاش رو روی گوشاش بذاره.
+ کمش کن
- میخوام روی بیت و متن آهنگ تمرکز کنم تا یادم بره کینگ سایزم،پسر عزیزم قراره امگایی بشه!
چانیول رو به روی دوربین قرار گرفت و با اشاره‌ی دستش به بکهیون فهموند باید جلو بره.
- خب...شروع میکنیم و به نفعته درست انجامش بدی،میدونی که چقدر رضایت فالوورام برام مهمه؟
+ میدونم ددی
بکهیون با اشتیاق جواب داد و وقتی لبای چانیول روی لباش نشستن ضربان قلبش شدت گرفت،روی پنجه‌ی پاهاش بلند شد و دستاش رو دور گردن آلفای قدبلند حلقه کرد،لباش با بیقراری لبای آلفارو مزه میکردن و وقتی زبون چانیول وارد حفره‌ی دهنش شد پلکاش روی هم افتادن و خودش رو به آلفای قوی‌ای که دستاش رو دور کمرش حلقه کرده بود و با جدیت میبوسیدش سپرد.
- فاک...واقعا خوشمزه‌ای!
چانیول از بکهیون فاصله گرفت و زیرلب با حرص زمزمه کرد،لعنت بهش اون همین حالا هم شیفته‌ی طعم امگا شده بود و اگه گرگ درونش قرار بود بیشتر پیش بره نمیدونست باید چیکار میکرد!
- زانو بزن
خیره به چشمای گرگ کوچولو دستور داد و طولی نکشید تا بکهیون جلوی پاهاش زانو بزنه و نگاه خمار و نیازمندش صبرش رو تموم کنه.
زیپ شلوارش رو پایین و عضوش رو بیرون کشید،خم شد و بوسه‌ی خیسی روی لبای امگا گذاشت و اینبار عضوش رو روی لباش کشید.
- متاسفم که قرار نیست بفاکت بدم کوچولوی وحشی ولی با لبای خوش طعمت ددی رو ارضا کن
پوزخندی زد و به چهره‌ی شوکه‌ی بکهیون توی نور قرمزی که لبای خیسش رو هوس‌انگیزتر نشون میداد،خیره شد...خوب میدونست چطور امگارو تشنه رها کرده اما قرار نبود بیخیال اصولش بشه هرچند همین حالا هم مقداری از اصولش نقض شده و قرار بود دهن یه امگارو بفاک بده اما حداقل "اصل بفاک ندادن باسن امگاها" سرجاش بود!
وقتی عضوش داخل حفره‌ی گرم دهن امگا فرو رفت و زبونش با مهارت عضوش رو لمس کرد نفس عمیقی کشید و سرش رو عقب برد و دندوناش رو روی هم فشرد،بکهیون لعنتی خوب بلد بود چطور باید انجامش بده و دیوونه‌ش کنه!
- فاک...چرا انقدر عالی انجامش میدی؟
گرمای زبونی که روی عضوش کشیده میشد،موسیقی سکسی مورد علاقه‌ش،نور قرمز و چشمایی که با جدیت نگاهش میکردن باعث میشد حرارت بدنش هرلحظه بالاتر بره.
دکمه‌های پیراهنش رو باز کرد و اجازه داد نور قرمز عضلاتش رو به خوبی نشون بدن،توجهی به کامنت‌ها نداشت اما میدونست فالووراش الان صدها کامنت گذاشتن و ازش میخوان پسر رو بفاک بده!
پیراهنش رو دراورد و گوشه‌ای پرت کرد،کمی خم شد و با شدت به موهای بکهیون چنگ زد،به چشمای خمارش خیره شد و با تحکم گفت:
- حالا بذار ددی دهنتو بفاک بده،دوست دارم ببینم کامم از لبات میچکه
موهای امگا رو بیشتر کشید،عضوش رو وارد دهن گرمش کرد و حرکت عضوش روی زبون بکهیون شروع شد.
بدنش عرق کرده بود و حتی عطر توت فرنگیش هم نمیتونست حواسش رو پرت کنه،ضرباتش توی اون دهن خوشمزه‌ی داغ تا جایی که حس کنه داره ارضا میشه ادامه داشت،عضوش رو خارج کرد و اجازه داد کامش روی لبای بسته‌ی امگای وحشی بریزه و تا زمانی که کامش کاملا قطره قطره روی زمین بریزه با پوزخند بهش خیره شد و ودرنهایت با کشیده شدن زبون امگا روی لبای خیس از کامش،لایو رو قطع کرد.
+ اوم...کام ددی همراه عطر توت فرنگیش
پوزخندی زد و بلند شد،به چشمای چانیول خیره شد و قبل از اینکه بتونه چیزی بگه چانیول گفت:
- لایو تموم شد پس خفه شو و ددی صدام نکن و لطفا...نمیخوام راجب طعم کامم چیزی بدونم
چانیول همونطور که از کنارش رد میشد و سیستم صوتی رو خاموش میکرد نگاهش کرد و فریاد زد:
- میتونی بری
+ اما من باید برم حموم لباسام کثیف شدن
- فاک یو...از حموم سالن بالا استفاده کن چون من خودمم باید برم و  کینگ سایز امگاییم رو تمیز کنم،پسرم به امگاها آلرژی داره
پوزخندی زد و سمت حموم راه افتاد.
فقط ده دقیقه کافی بود تا دوش بگیره و وقتی با حوله‌ی سفید رنگش از پله‌ها بالا رفت و روی کاناپه‌ی چرم مشکی رنگ نشست،با دیدن منظره‌ی جلوش حجوم خون به پایین تنه‌ش رو حس کرد.
بکهیون زیر دوش آب ایستاد بود و همونطور که با یک دست عضوش رو پمپ میکرد با دست دیگه‌ش بدن ظریفش رو لمس میکرد و چانیول میتونست حرکات تن خواستنیش رو از پشت شیشه‌ی بخار گرفته ببینه.
- لعنت بهت
با حرص زمزمه کرد و نگاهش رو از بکهیون گرفت،پاکت سیگار روی میز رو برداشت و سیگاری بیرون کشید.
- کاری میکنی بدنم باهام لج کنه و با دیدنت حتی مغزمم درست کار نمیکنه و تصور بفاک دادن سوراخ تنگت از جلوی چشمام کنار نره
سیگارش رو روشن کرد و پک عمیقی بهش زد،از این وضعیت متنفر بود،کشش بدنیش به امگای وحشی و تنفرش به امگاها تناقضی بود که افکارش رو بهم میزد و چانیول گرگی نبود که خودش رو درگیر کلیشه‌های جنسی بکنه اما این امگا...چرا رهاش نمیکرد؟
+ لباس ندارم از لباسات بهم بده برات پس میارم
وقتی بکهیون جلوش قرار گرفت نگاهش قطرات آبی که از موهاش میچکیدن و تا گردنش درحرکت بودن،دنبال کرد.
- جلوی کاناپه‌ی ورودی برات تیشرت و شلوارک گذاشتم و لطفا پسشون نیار بدنم امگایی میشه
بکهیون فقط سرش رو تکون داد و از کنار چانیول رد شد،حسابی ناامید شده بود،فکر میکرد امشب میتونه چانیول رو بدست بیاره اما عملا هیچ اتفاقی نیوفتاده بود و همین هم باعث شده بود انرژیش رو از دست بده.
لباسای اورسایز چانیول رو پوشید،بی توجه به خیسی موهاش در رو باز کرد و از خونه خارج شد،تا زمانی که راه جدیدی برای زیر چانیول رفتن پیدا میکرد باهاش کاری نداشت اما وقتی راهش رو میفهمید باز هم سراغش میرفت!
+ کاری میکنم برای بفاک دادنم التماسم کنی پارک چانیول!
...
پاکت‌های بزرگ خرید که بیشتر از چهارده‌تا بودن رو به سختی حمل میکرد و اخم غلیظش نشون میداد از وضعیتش اصلا راضی نیست اما انگار سه‌رایی که همراه دوستش جلوتر راه میرفت اهمیتی بهش نمیداد!
نفسش رو با حرص بیرون داد و بعد از سه‌را و دوستش وارد سالن بزرگی شد،طرح‌های عجیب طلایی روی دیوارهای مشکی سالن، عطر سیگار و ماریجوانا و در آخر آلفاهایی که بهش خیره شده بودن،سعی کرد اهمیتی بهشون نده و به قدماش سرعت داد و بالاخره وقتی روی صندلی چرم مشکی کنار سه‌را نشست و خریدهای سه‌را و دوستش رو زمین گذاشت نفسش رو بیرون داد اما قبل از اینکه بتونه نفس عمیق و راحتی بکشه با وارد شدن آلفای قدبلندی با شونه‌های پهن و نگاه حریص لباش رو بهم فشرد و وقتی نگاه آلفا روی کت و شلوارش نشست و پوزخندی گوشه‌ی لباش جا گرفت خودش رو لعنت کرد...باز هم دستورات احمقانه‌ی مادرش باعث تحقیرش شده بود،اصلا نمیفهمید چرا باید برای یه قرار ساده مجبورش میکرد کت و شلوار بپوشه فقط میدونست اینکار رو همیشه انجام میداد و نمیذاشت بکهیون استایل خودش رو داشته باشه!
+ پارک چانیول خوشحالم که میبینمتون
سه‌را با لبخندی مصنوعی گفت و چانیول فقط سرش رو تکون داد،حوصله‌ی مکالمه‌ی احمقانه‌ی دختر بچه رو نداشت!
_ میخوام اسم دوست پسرمو روی مچم تتو کنم
دوست سه‌را،جیهیو با لبخند گفت و روی صندلی مخصوص و جلوی چانیول نشست و لبخند بزرگی تحویلش داد،چانیول دستکش‌های مشکیش رو پوشید و پرسید:
- اسمش چیه؟ به انگلیسی؟ با چه فونتی؟
جیهیو برای چند لحظه به چشمای چانیول خیره شد و همونطور که موهای بلند مشکیش رو پشت گوشش میبرد و لب پایینش رو به دندون میکشید با لحن خاصی به آرومی جواب داد:
_ نظرم عوض شد، برای تتو اسم چانیول چطوره؟
بکهیون پوزخند ناباوری زد،چطور میتونست اینطور با پررویی با چانیول لاس بزنه؟
نفس حرصیش رو بیرون داد و چند دکمه‌ی اول پیراهن رسمیش رو باز کرد تا بتونه راحت نفس بکشه.
حس مالکیت؟ نه! نمیشد اسم مالکیت رو روی حسش بذاره!
شاید حسودی اسم بهتری برای این حس لعنتی آزاردهنده بود!
- قشنگه دوستش دارم!
وات د فاک؟ پارک چانیول لعنتی چرا وقتی بهش خیره شده بود جواب جیهیو رو میداد؟
سه‌را نگاه پارک رو دنبال میکرد و لعنت...چرا به دوست پسرش خیره شده بود؟
با حرص سمت بکهیون برگشت،صورتش رو بین دستاش گرفت و لباش رو لبای بکهیون رسوند...پارک باید میفهمید بکهیون برای خودشه و حق نداره اونطور نگاهش بکنه!
...
بکهیون فکرش رو هم نمیکرد شب بعدی پشت میز شام با سه‌را،پدرش و پارک چانیول بشینه و به حرفاشون راجب سیاست گوش بده و از طعم گوشتش لذت ببره درحالیکه از درون درحال فروپاشی بود!
چانیول رو به روش نشسته بود و نگاه‌های گاه و بیگاهش باعث شدت گرفتن ضربان قلبش میشد،آلفای رو به روش یه عوضی لعنتی بود که حاضر نبود بفاکش بده و جلوی چشماش با یه آلفای احمق لاس زده بود و بکهیون نمیدونست چرا هنوز هم دنبالش میکنه!
- دوست پسرته؟
با سوال چانیول نگاه منتظرش رو به سه‌را داد و با جوابش شوکه به نیمرخش خیره شد.
+ نه دوستمه،اومده بود تا توی کارای دانشگاه کمکم کنه
- با همه‌ی دوستات میخوابی و همه‌شونو توی مکان‌های عمومی میبوسی؟
با سوال چانیول که با لحن تحقیرآمیزی بیان کرده بود بکهیون میتونست حلقه زدن اشک توی چشمای سه‌رارو ببینه،چانیول جلوی پدرش آبروش رو برده بود و بکهیون که بارها این اتفاق براش افتاده بود به خوبی میتونست درکش کنه اما چه اهمیتی داشت وقتی با پررویی بکهیون رو بعنوان دوستش معرفی کرده بود؟!
+ من باهاش نخوابیدم!
سه‌را با بغض فریاد زد،بلند شد و سمت اتاقش دوئید و بکهیون چاره‌ای جز دنبال کردنش نداشت!
+ نابودت میکنم،پارک لعنتی میکشمت
سه‌را درحالیکه سرش رو به بالشتش میکوبوند فریاد زد و نگاه جدیش رو به بکهیون داد.
+ فرداشب ساعت یازده و پنجاه و نه دقیقه تحویل بار داره...با اینکه پدرمم ضرر میکنه اما اون عوضی رو به پلیسا لو میدم اونم نه پلیسایی که خریدن!
...
ساعت عدد هشت صبح رو نشون میداد که ماشینش رو روشن کرد و دنبال ماشین گرون قیمت چانیول راه افتاد،نمیخواست از کاراش سر دربیاره فقط میخواست کاری که سه‌را قرار بود انجام بده بهش بگه و برگرده چون میدونست اگه هفت صبح میرفت جلوی درش و بهش واقعیت رو میگفت عمرا قبول میکرد و بهش میگفت داره بهونه میاره تا بهش بچسبه!
نمیدونست چند ساعت رانندگی کرده بود اما خودش رو جایی خارج از شهر و نزدیک یه کارخونه‌ی متروکه پیدا کرد و با پیدا نکردن ماشین چانیول با ترس ماشینش رو متوقف کرد و نگاهی به اطراف انداخت.
- ببین کی اینجاست،اینجا چیکار میکنی کوچولوی وحشی؟
با قرار گرفتن اسلحه‌ی سرد چانیول روی شقیقه‌ش لرزش بدنش شروع شد.
- نزدیک شدنت به من الکی نبود و تلاشات برای زیرم بودن هموطور که انتظار داشتم ساختگی بودن،نه؟
+ من...من...
- بهم بگو برای کی کار میکنی؟ کانگ؟ کیم؟ باید میدونستم دوستش نیستی و دراصل جاسوس کیمی!
+ سه‌را میخواد به پلیس تحویلت بده...من فقط برای همین اینجام!

🐺🍼 Your Man Calls Me Daddy 🍼🐺Donde viven las historias. Descúbrelo ahora