Don't Worry

3.1K 207 51
                                    

Kookmin
Genre: Mpreg /Smut /Romance
_____________________

به نرمی قلمو رو حرکت داد و زیر چشمای پیرزن نقاشی شده روی بوم رو سایه زد. با وجودی که خورشید دقیقا وسط  آسمونِ آبیِ بالای سرش جا گرفته بود، اما بازهم سرانگشتاش که با وسایل کارش مشغول بود از سرما، سرد شده بود. نور آفتابی که روی بدنش تابیده میشد، گرمای دلنشینی رو بهش منتقل و آرامش وجودشو بیشتر میکرد.
باد به آرومی میوزید و برگ های نیمه کهنه ی پاییز رو روی زمین با ملایمت تکون میداد. صدای شاخ و برگ های بلند شده، بهترین موسیقی برای محیط کارش بود.

قدمی عقب رفت و به طرحش نگاه کرد. راضی از تصویری که خلق کرده بود، لبخندی زد و سری تکون داد. پارچه ی سفیدی که روی دسته ی صندلی گذاشته بود رو برداشت و انگشتای رنگیش رو پاک کرد.

_" پاپا ؟ "

سر چرخوند و به دختر مو قهوه ایِ خوابالودش چشم دوخت.
مشت کوچیکش رو با فشار به چشم راستش میمالوند و عروسک خرسش رو محکم تو دست دیگش نگه داشت بود. صبح بدون اینکه صبحونه بخوره، مشغول بازی کردن با اسباب بازی هاش شد که در نهایت اول
ظهر خوابش برد و حالا به احتمال  قوی به خاطر ضعفی که داشت بیدار شده بود.

_" بیدار شدی بالاخره؟! "

به سمت دختر پنج سالش قدم برداشت و از صندلی دور شد. روی دوپاش نشست و با لبخندی که به لب داشت به صورت گرد و تپل و کمی اخموش خیره شد. هر وقت از خواب بلند میشد زیادی کیوت میشد.

مینجی: " گشنمه پاپا .. "

دختر دستاشو از هم باز کرد تا مثل عادت همیشگیش بغلش کنه اما جیمین با نشون دادن انگشتای رنگیش، سرشو به دوطرف تکون داد.

_ " برو یه آبی به دست و صورتت بزن تا بیام! "

مینجی  ناراضی از بغل نشدن لباشو جلو داد. سری تکون داد و پاهای بیحالش رو حرکت داد.

جیمین بعد از برداشتن وسایلش، بدون اینکه به بوم رنگ شدش دست بزنه به دنبال دخترش، از بالکن نیم دایره ای شکل با نرده های چوبیِ قهوه ای رنگ که ورودی و خروجیش، اتاق مشترکش با جونگ کوک بود، گذشت و وارد شد. دستش رو با محلول پاک کننده تمیز کرد و بعد از نگاه انداختن به گوشیش و ندیدن تماس و پیامکی از طرف جونگ کوک، از اتاق خارج شد.

کیمچی های تربچه ی تندی که آماده کرده بود رو روی میز گذاشت و به مینجی که به آرومی شروع به خوردن کرد لبخندی زد. این روزا زیادی آروم و کسل شده بود و به نسبت، کمتر بازی میکرد.
دستشو بلند کرد و نوازش وار روی موهای لختش کشید. با دیدن لپ های پرش، که باعث شده بود به سختی دندوناشو ازهم فاصله بده و دوباره چفت کنه، خنده ی آرومی کرد.
حرکات و رفتارش مثل جونگ کوک شده بود.
مینجی از اخلاقیات جونگ کوک مثل یه الگو پیروی میکرد!

Kookmin Collections StoryWhere stories live. Discover now