[background]

149 31 91
                                    

"لوک کجاست؟"
دختر مو آبی پرسید و دور خودش چرخید و کت آبیش رو روی مبل پرت کرد،کاپ های استار باکسش روهم روی میز گذاشت،
"بردمش بالا،خوابش برده بود"

اشلی ابروهاشو بالا انداخت و با استرس ناخن هاش رو جویید،
"مطمئنی خوابیده؟"
اشتون سمت خواهرش رفت،دستش رو روی سرشونه اون دختر مضطرب گذاشت،
"آره گوگل کردم که چطور باید تنفس و ضربانش رو چک کنم،همه چی خوب بود."

اشلی از شنیدنش لبخند زد،دست اشتون رو گرفت و پسر درشت تر رو سمت صندلی ها کشید،
"خب...باید حرف بزنیم اشتون"
"راجب چی؟"
پسر موقرمز گفت و اشلی با لبخند سمتش برگشت،
"راجب اینکه...اونطرف با ایوان چه خبره"
اشتون دستش رو توی پاکت روی میز اشلی برد و یه سیگار نم گرفته برداشت،

"همونطور که بهت گفتم،ایوان دوستمه،و تو اینو میدونی اشلی"
اشلی فندک آبی رنگش رو زیر سیگار اشتون چرخید و روی صندلیش یکم تکون خورد تا جای راحتتر رو پیدا کنه،
"نمیدونم چطوری میتونی به اون اعتماد کنی"
پسر چشماش رو چرخوند و دستاش رو روی هم گذاشت،

"اشلی اون...اون اولین کسیه که من تونستم جلوش خود واقعیم باشم،جلوش کام اوت کردم و اون برعکس همه ی معلم های عادی مدرسه،به جای گفتن به خونوادمون ازم حمایت کرد و کمکم کرد از خودم متنفر نباشم،به خودم آسیب نرسونم و..."
اشتون  آخر حرفش رو قورت داد و با درد به سیگار نیمه سوختش پک زد،دختر زیبا نزدیکتر اومد و دست اشتون رو نوازش کرد،
"اَش،باور کن من میدونم چه حسی داره...اون یه یادگاریه از روزای سختت؛بهت کمک کرده ولی اشتون حداقل الآن من میتونم حس کنم اون چه حسی داره،و دنبال چی میگرده!"

اشتون به صورت مهربون خواهرش نگاه کرد که تمامش پر از نگرانی و تنش بود،
"تقصیر اون نیست که...که بهم حسی داره...شاید تقصیر منه که بهش اجازه دادم این فکر هارو بزرگ کنه...توی سرش"
اشلی چشم هاشو چرخوند و روی صندلیش بلند شد تا از مینی بار کوچیک کنار اتاقش یه شیشه آبجو برداره؛

"برعکس چیزی که فکر میکنی یا میبینی اشتون؛اون من و تو یا حتی...اون پسری که بالا خوابیده نیست،امروز تویی؛دیروز من بودم و فردا یکی دیگه اس،اون بین ماها میچرخه و چیزی که خودش فقط میتونه اسمش رو عشق بذاره رو از ماها میخواد؛اون توی مرکز افکار خودشه اگرچه بهت بهترین کمک هارو کرده ولی بهت میچسبه تا خونت رو میک بزنه و از محبتت پر بشه و بعدش...حتما یه نفر بعدی وجود داره که به اون چنگ بزنه"

اشلی سرمیز برگشت و آبجوی خنکش رو تا نصفه سر کشید و اشتون کلافه با موهاش ور میرفت،
"و مشکل اینجاست...من نمیتونم این رو بهت اثبات کنم."
دختر مو آبی نفسش رو با کلافگی بیرون داد؛
"من این رو درستش میکنم،مطمئنم"

"و به لوک آسیب میزنی"
پسر مو قرمز با گیجی خواهرش رو نگاه کرد،

"همه چی انقدر هم ساده نیست،انگار من برای اون هم فقط یه یادآوری ام،از گذشته اش"
اشلی متمرکز اخم کرد و اشتون رو نگاه کرد،پسر هزلی غمگین به نظر میومد،
"و این چیزیه که هست،من نمیتونم لوک رو دوست داشته باشم."
اشتون چشم هاش رو بست تا اون جمله ی سمی رو از ذهنش بیرون بیاره،اشلی با چشم های گشاد پسر هزلی رو نگاه کرد،

Superbloom[Lashton]Where stories live. Discover now