[Pure soul]

124 28 73
                                    

⚠Warning,Straight smut.
سرشونه ی برهنه اش که با تاتوی گل پوشیده بود به بدن یخی رنگ اون مرد حدودا سی ساله برخورد کرد و باعث شد از حس خنکیش ناله کنه،
"اش...اشلی"
برخوردشون انقدر محکم بود که ایوان رو وادار به باز کردن چشم هاش کنه،

"هِی"
دختر مو آبی زمزمه کرد و توی جاش تکون خورد و آروم نشست،ایوان وقتی بالای تنه ی برهنه اش رو دید جا خورد ولی حالا که نشسته بود میتونست ببینه که اون دختر کاملا لخت نیست‌.
"موندی!"
اشلی سرتکون داد و با لبخند زنده اش به ایوان نگاه کرد،
"برعکس برادرم من کسیو تو زندگیم ندارم و محض رضای خدا،از موقعی که یادمه تورو توی زندگیم دیدم."
ایوان با شنیدن دوباره از اشتون لبخند تلخی زد و شقیقه هاش رو بین دستاش مالید وقتی سعی کرد که بدون سرگیجه روی تخت کلاسیک هتل بشینه،
"مگه من از اشتون چی خواستم..."
اشلی از روی تخت پایین پرید و نفسش رو آروم بیرون داد وقتی لباس هاش رو از روی زمین جمع میکرد،
"هرچیزی که میخوای،اشتون خیلی خالص تر از اینه که بخواد برات تظاهرش کنه."
ایوان دور تخت رو گشت و بالاخره پاکت نیمه پر سیگار آمریکاییش رو پیدا کرد؛
"ولی من...میدونم توام دست بردار نیستی"
دود از بین لب های نارنجی رنگ ایوان توی اتاق پخش شد،هنوز هم تو چشم اشلی از زیباترین مرد هایی بود که دیده.
"معلومه که نیستم"

اشلی دستمال کاغذی های خیس رو توی سطل زباله ی کنار اتاق انداخت و ابروهاش رو با دست مرتب کرد،
"اَشتون میشه اولین آدمی که خواستیش و نداشتیش آقای پیترز"
دختر جوون خودش رو کنار ایوان پرت کرد و اون مرد نمیتونست چشم هاش رو سمتش نچرخونه،
"با کی لج کردی ایوان؟من؟"
ایوان نگاهش میکرد،چشم های فندقیش رو که هنوزم مثل نوجوونی هاش میدرخشیدن و پوست تقریبا تیره اش،برعکس اشتون بود.
"من اشتون رو دوست دارم اشلی"
اشلی سرتکون داد و با انگشتاش بازی کرد،
"آره داری،چون اشتونه!"

ایوان کلافه نفسش رو بیرون داد و اشلی شونه هاش رو بالا انداخت،
"اون رو دوسش داری ولی هنوز هم نمیتونی از من چشم برداری."
اشلی با نیشخند گفت و میتونست لرزیدن انگشت های ایوان رو حس کنه،به وضوح میدونست نصف دوست داشته شدن اشتون برای ایوان؛شباهتش به دختری بود که کنارش نفس میکشید،
"تو از من متنفری...انتظار نداشته باش دوباره تلاشی بکنم."
صدای خنده های بلند اشلی توی اتاق اکو شد؛ایوان با لذت تماشاش کرد.

"من ازت متنفر نیستم ایوان،من میدونم تو مریضی و آره!از اون متنفرم"
اشلی گفت و بعدش صورت ایوان رو بین دستاش گرفت و مستقیم به چشم هاش نگاه کرد،
"نمیتونم ازت متنفر باشم،همونطور که نمیتونم عاشقت بشم."

صدای بوسه ی خیسشون توی اتاق نیمه خالی هتل پیچید،اشلی دستهاشو روی سرشونه ایوان فشار داد همونطور که اون مرد رو به سمت تخت هل میداد و جفتشون دوباره اونجا بودن.
لب هاشون بهم میپیچید و دستای یخ زده ی ایوان روی استخون های برجسته ی کمر دختر مو آبی بالا و پایین میرفت،اشلی موهای فر خورده اش رو بین انگشتاش کشیده بود.
لب پایین ایوان بین دندونای اشلی کشیده شد و باعث شد چند ثانیه از هم جدا بشن تا نفس بکشن،
"میتونم داشته باشمت؟"
ایوان پرسید همونطور که با دوتا انگشتش بند نیم تنه ی چرم اشلی رو از سرشونه اش پایین میکشید،
"میتونی!"
دختر مو آبی زمزمه کرد و خودش رو روی پایین تنه ی ایوان که با یه شلوارک راه راه پوشیده شده بود تکون داد.
لب هاشون دوباره بهم فشار داده میشد و بوسه ی خیسشون به یه بوسه ی فرانسوی ریتمیک رسیده بود و مثل روز های نوجوونی اشلی هنوز هم لب هاشون باهم دیگه هماهنگ ترین بودن،لب های پسر فرفری روی سرشونه های اشلی رو خیس میبوسیدن و دست راستش کورکورانه سعی میکرد بند های بهم پیچیده ی نیم تنه ی گاثیکش رو باز کنه.

Superbloom[Lashton]Where stories live. Discover now