جانگ کوک رو اروم روی تخت خوابوند پسر کوچکتر بعد از اه ناله از درد شکمش توی ماشین خابش برده بود لباس جانگ کوک رو بالا داد و نگاهی به کبودی های روی شکمش انداخت و فش زیر لبی به نامجون گفت
کرمی که توی راه از داروخانه گرفته بود رو روی کبودی های جانگ کوک زد و بعد از چک کردن زخم های شلاق که الان رو به بهبود بودن با دقت لباسش رو پایین اوورد
نگاهی به زخم روی لبش انداخت و بوسه کوتاهی روش کاشت و از اتاق خارج شد نامجون باید توان این کارش رو پس میداد
هیچکس حق نداشت به جز خودش حتی دستش به جانگ کوک بزنه(هق😢)
****
*******
**********جانگ کوک وقتی بیدار شد شب بود و خیلی گرسنه بود ، هنوزم شکمش درد میکرد ولی نمیتونست از اتاق بیرون بره پس همنجوری روی تخت نشست و منتظر شد تا ددیش بیاد
حدودا بعد از چند دقیقه در باز شد تهیونگ وارد اتاق شد
"بیدار شدی ، الان حالت بهتره ؟ " تهیونگ گفت و به جانگ کوک نزدیک تر شد"خوبم ددی" لبخند کمرنگی زد
"الان میرم طبقه پایین تا شام بخوریم البته ...قراره خواهر و پدرت هم باشن"
جانگ کوک همین که کلمه خواهر از زبون تهیونگ بیرون اومد به سرعت از تخت پایین اومد و سرپا ایستاد که باعث شد شکمش درد کنه "اه..بریم ..ددی" جانگ کوک گفت و دستش رو روی شکمش گذاشت
"اگه قراره اینجوری به خودت اسیب بزنی جایی نمیری و تو همین اتاق میمونی " تهیونگ با عصبانیت گفت که باعث شد جانگ کوک دستش رو از روی شکمش بکشه و با قدم های اهسته به طرف در بره
"راستی میتونی تا وقتی که خواهرت و پدرت برن من رو با اسم خودم صدا کنی"
پسر کوچکتر با تمام سرعت از پله ها پایین اومد و نگاهی به سالن بزرگ عمارت انداخت و خواهرش رو در حالی که داشت با پدرش حرف میزد پشت میز بزگ غذا خوری دید " نونااااا"جانگ کوک با داد گفت که باعث شد خواهرش بهش نگاه کنه و زود از جاش بلند بشه
جانگ کوک سمت خواهرش دوید و محکم بغلش کرد بعد از چند ثانیه خواهرش جانگ کوک رو یکم از خودش جدا کرد و به چشم های پسر کوچکتر نگاه کرد "متاسفم کوکی متاسفم همش تصقیر من بود " خواهرش گفت و روی موهای جانگ کوک دست کشید و دوباره و حتی محکم تر از قبل بغلش کرد
تهیونگ که داشت از دور این صحنه رو تماشا میکرد و ناخوناش رو از حرص به کف دستش فشار میداد
شاید اون خواهر جانگ کوک بود ولی دوست نداشت کس دیگه ای بیبیش رو اونجوری بغل کنهنگاهش رو از اونا گرفت و به پدر جانگکوک داد که داشت با لبخندی نگاهش میکرد "ارباب کیم از دیدنتون خیلی خوشحال شدم " و تعضیم کرد
VOCÊ ESTÁ LENDO
cute baby
Aventuraپسری که به خاطر نجات خواهرش برده ی یکی از رئیس های گنگ خلافکار میشه . ...