پارت ۲

1.9K 366 80
                                    

اولین دیدار:

برخلاف تصورش، وانگ ییبو همچین پسری نبود، و نمیشد به همین راحتی اونو به کاری مجبور کرد، خانم شو خوب میدونست که باید از یه راه خاص وارد بشه و راه حل مشکلش رو خیلی زود پیدا کرد.
خانم وانگ زن بسیار حرّافی بود و در طی دو سه باری که همدیگه رو دیده بودند، مدام از پسرش تعریف کرده بود، اینکه از ده سالگی تحت آموزش های سختگیرانه ی پدرش مهارتهای مختلفی رو یاد گرفته ،تا درآینده بعنوان وارث وانگ و یک جانشین برجسته، از تمام هم سن و سالهاش بالاتر باشه ، و میون همین پرحرفی های مداومش به این نکته اشاره کرده بود که ییبو تسلط بالایی در زبان فرانسوی داره، و این می تونست یه راه حل عالی باشه، یکی از رویاهای قدیمی شولان رفتن به فرانسه و تحصیل در اونجا بود ،و یادگرفتن زبان فرانسوی از این پسر جذاب ،می تونست بهانه ی خوبی برای این نزدیکی باشه.

با تلاش زیادی که بکار برد ،بالاخره شولان راضی شد تا در هفته دو تا سه ساعت با ییبو همکاری کنه و صد البته که ییبو هم در ابتدا اصلا با این دردسر جدید موافق نبود، ییبو کلا پسر سرد و گوشه گیری بود،شخصیت خودساخته و سردش اجازه ی نزدیکی افراد دیگه رو محدود میکرد، و با آموزشهایی که دیده بود، خودش رو یک سر و گردن بالاتر از بقیه میدونست؛اگرچه در واقعیت هم همینطور بود، و واقعا وانگ ییبو یه اسطوره ی دست نیافتنی برای همکلاسی هاش بود.

اما بخاطر اصرار زیاد مادرش ، که این قولیه که به دوست جدیدش داده ، با بی میلی تمام قبول کرد به این دختر جدید ناشناخته زبان فرانسه یاد بده !

خوب بیاد داشت که بار اولی که به خونه ی شولان میرفت ،چقدر با خودش غر زده بود: اههه...اینهم حتما یکی از همون دخترای لوس و سریشیه که با دیدنم آویزونم میشه..واقعا از همه شون بیزارم!!

اما هیچ کدوم از تصوراتش درست از آب درنیومده بود،شولان دختر زیبایی بود که با موهایی بلند و آشفته ،یه لباس ساده ی راحتی ، و اخمی که بین ابروهای خوشگلش لونه کرده بود، روبروش نشسته بود ،و لب های خوشگل برّاقش رو محکم بسته بود!
بعد از چند ثانیه ،خانم شو با ایما و اشاره و تهدید مجبورش کرده بود از اون قالب دفاعی دربیاد و با دوست و معلم جدیدش حرف بزنه: سلام ...من شولان هستم ...زبان فرانسه رو دوست دارم ،ولی فقط در حد حروف و کلمات ابتدایی بلدم، اگه ...

ییبو حتی از شنیدن زنگ صداش هم تعجب کرده بود، انگار یه موسیقی خارجی میشنوی ، نمیفهمی چی میگه ،ولی ازش لذت میبری، ییبو نمیفهمید دلیل دلخوری شولان چیه ،ولی از لحن جدی و با نمکش خوشش اومده بود، آره وانگ ییبوی پر ادعا ،انگار از این دختری که دوست نداشت باهاش هم کلام بشه خوشش اومده بود، کنجکاو بود که چه چیزی و چه کسی میتونه ،اون اخم بزرگ روی پیشونیشو باز کنه ...و خیلی طول نکشید که دلیل خنده های ناب اون دختر رو ملاقات کرد !

Love & Hate Where stories live. Discover now