پارت ۸

1.9K 382 134
                                    

جنون:

با دیدن عکسها و پیامک ییبو، با حرص فریاد کشید و سر جاش نشست ،هیچ حرفی نداشت ، اصلا از حوادث دیشب چیزی بیاد نمیآورد و نمیدونست چطور از اون اتاق لعنتی سر درآورده، جوابی به ییبو نداد.

یببو بعد از ارسال این پیام یه عکس و پیام هم برای شولان ارسال کرد، عکسی از جان که توی بغلش بخواب رفته بود، و براش نوشت:دیشب شب فوق العاده ای داشتم ، نظرت چیه ، می تونه جانشین تو باشه ؟!!

شولان با دیدن این پیام ،مات و مبهوت مونده بود، نمی دونست چه خبره و در جوابش تایپ کرد: چه خبره؟!! چه بلایی سر جان آوردی؟!

×اوه ..هیچییی...یعنی فعلا هیچی ....ولی ازش خوشم اومد، و در صورتی که تو نخوای، میتونه جایگزین خوبی واست باشه!!

*روانییی ...آخه من باید چکار کنم تا تو بس کنی ؟!!!
و گریه کنان به عکس جان خیره شد، فکر نمی کرد با عشق احمقانه ی خودش همچین بلایی سر جان بیاره ؟!!

×پیشنهاد من هنوز سر جاشه ، معشوقه ی من باش ! خودتو فدای جان کن! درست همونطوری که اون تمام این مدت خودشو سپر بلای تو کرده بود!!

شولان حرفی برای گفتن نداشت ، سکوت کرده بود و جوابی نمی داد. یه پیام دیگه رسید:

×بیست و چهار ساعت بهت وقت میدم تا بهش فکر کنی ، اگه موافق بودی بهم خبر بده!
هرچند جان همین الانهم قبول کرده که سپر بلای تو باشه ، و اینکار رو بجای تو بکنه!!!

با خوندن این پیام ، دیگه نتونست تحمل کنه ، سرش رو بین دستهاش گرفت و زار زد!

بیست و چهار ساعت زجر آور ، ییبو اصلا فکر نمیکرد که شولان حاضر بشه این پیشنهاد رو قبول کنه ، و برای همین همچین بلوفی زده بود، اما هنوز بیست ساعت هم نشده بود که پیامی از شولان رسید: باشه ...باشه ...هر چی تو بگی ..فقط به جان کاری نداشته باش!!!!

شوکه شده بود ،و درک نمیکرد !!!

چرا ...چرا باید این دوتا خودشون رو برای همدیگه فدا کنند؟!

از دست خودش عصبانی شده بود، که همچین بازی کثیفی رو شروع کرده و از دست شولان دیوونه شده بود، که باز هم سلامت جان رو به رضایت ییبو ترجیح داده بود، نگفته بود بخاطر جبران خطای خودم در قبال تو، بلکه بخاطر حفظ شرف و آبروی جان باز هم کوتاه اومده بود، و این بی نهایت عصبانی ترش میکرد.

شاید اگه شولان یکبار ، فقط یکبار ازش عذر خواهی میکرد و صادقانه واز ته قلبش این کار رو می کرد ؛هیچوقت کار به اینجا نمیکشید ،اما شولان هیچوقت اینکار رو نکرد و همین مساله باعث میشد ،ییبو دیوونه تر بشه و دست به کارهای جنون آمیز بزنه !

با دیدن پیامک شولان نفسی عمیق کشید و بهش جواب داد: انتخاب عاقلانه ای کردی ، در اولین فرصت بهت خبر میدم که کی و کجا بیایی!!

Love & Hate Where stories live. Discover now