از زبان تهیونگ
وقتی اون اول به مدرسه اومدی،
جانگکوک.
من متوجهت شدم.
تو متفاوت بودی.
افکارم به هم میریخت،
فقط با دیدنِ تو.
من میخواستم تو رو بشناسم
باهات دوست بشم
شاید بیشتر؟
شاید بغلت کنم؟
شاید کنارم نگهت دارم؟
من واقعا دوست داشتم نگهت دارم،
اینطوری عالی میشه.
JE LEEST
𝑰𝒔𝒐𝒍𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏
Fanfictieاینطوری که هستی، منو میترسونه. (Complete) Original story by : @artificialjeon