وای خدا چرا اینجوری راه میرم ؟
خودما به خونه رسوندم بماند که چقدر همه با چشماشون لنگ زدنمو قورت دادن
آخه لنگ زدنم دیدن داره
زنگ خونه را زدم و وقتی در باز شد با سرعت که نه رفتم داخل
+ سلام
بعدم با همون لنگ زدن به طرف اتاقم رفتم که با حرفی که زی یی زد همون وسط مجسمه شدم
- اوه اوه دیشب بدجور بوده بادمجون نه ؟
+ هان ؟
- ژان کافی بود به من میگفتی دلباخته ی رئیس شرکتی
+ منظورت چیه ؟ صببببر کن تو از کجا میدونی ؟
- نه دیشب بادمجونه کار خودشا کرده ... یعنی تو بعد شش سال نمیدونی من اونجا کار میکنم ؟ بعد تو با خودت نگفتی کی اون گندهای خوشگلتا جمع کرد؟
+ تو بودی ؟
- نه ... عمه خدابیامرزمون از قبر بیرون اومده رفته از طرفت عذرخواهی کرده
+ عه .......... منو مسخره میکنی ؟
- آره ... بادمجون رئیسم چطور بود ؟
+ انقدر بادمجون بادمجون نکن ... من و اون کاری نکردیم
- چی ؟ چرت نگو ..... وای نگو اصلا یادت نیست
+ منظورت چیه ؟
وای خدا نکنه دادم و نفهمیدم ولی آخه ژوچنگ که چیزی نگفت در رابطه باهاش
- ژان وقتی سیژوی بردت منم افتادم دنبالتون چون واقعا به اون بچه دویل اعتماد ندارم و بعد از اینکه رفتی داخل اتاقی منم چند دقیقه بعد در اتاق باز کردم که+ الو کجا رفتی ؟
- هیجا هیجا داشتم میگفتم تو و رئیس خیییلی هااات همو بوس میکردین
+ وات د فاککک
- چه واکنشی دادی به حرفم
+ نه این واکنش برا خودت بود .... تو چرا خون دماغ شدی ؟
- عه
با سرعت دستمالی برداشتا کمی سرشا بالا گرفت
- ببخشید یهو تصوراتم کشید به ادامه ی شبتون یکم فشارش بالا بود
+ باشه
- به تو باید اسکار واکنش بدن وا......
پغ
ژااااااااانننننننهی هی ژان پاشو وای این چرا غش کرد ؟
_____________________________
ییبو :
من الان وسط یه جلسه ی مهمم ولی اون پایینا هم داره یه اتفاقی می افته و عاملش هم کاملا مشخصه کیه
اون پسره .... ژوچنگ گفت فقط همون گریه و اینا بوده پس من چرا موقع عوض کردن لباس هام ناله های اونا یادم بیاد چرا باید قیافه ی ..... خدایااااا خب من حالا جلو اینا با این چکار کنننم ؟
با نوک کفشم محکم زدم تو ساق پای ژوچنگ از جاش پرید و نگاه پر از حرصی بهم انداخت
سعی کردم با چشم هام بهش بفهمونم ولی یا اون زیادی خنگه یا بازم اون زیادی خنگه
وای خدا خیلی خنگه خیییلی+ چیه چته ؟
نمیفهمی وقتی یواشکی به پاش میزنم یعنی نمیخوام بقیه بفهمن که با صدای بلند میگه چیه ؟
چند بار براش ابرو بالا انداختم که خاااک بر سرت چنگ خاااک
+ وای وانگ ییبو چ......
.
بیا حتما باید بهت نشون بدم در چه مکافاتی گیر کردمداداش خنگ
+ ام خب جناب وانگ میشه بیاین بیرون کارتون دارم
ناموسا ژوچنگ ؟ ناموسا ؟ متوجه نیستی این کارا کردم چون جلو اونا با این وضعیت نمیخوام تکونی بخورم؟
خدایا ؟ باشه عیبی نداره بین چند هزار تا برادر یکیشونم اینجوری میشه دیگه
+ پاشو دیگه
یکی منو نجات بده
________________________________
YOU ARE READING
CRASH(bjyx)✔
Fanfiction●completed● ●مسخره ترین اتفاقی که ممکنه بیفته و شما با نتیجه گیری از اون اتفاق پی ببرید که شانسی بسی گوهی دارید چیه ؟ جوابش آسونه .......... مثله منه بدبخت رو یه ❌❌❌کراش بزنین ●کاپل : ییژان، ( bjyx) ● تاپ : ییبو ●پایان : هپی اند ●پارت ها :21 ✖پ...