CRASH(bjyx)✔

part 10

💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
الان دقیقا از اون اتفاق .....( بنا به دلایلی قابل پخش نیست ) سه ساعت و بیست دقیقه و سی ثانیه می گذره و اگر گفتید تمام این مدت ییبو چیکار کرده ؟؟؟؟

خودم میگم .... زل زده تو چشمای من و هی میگه
خوش به حال اون خرگوشه .... نمی دونم ریختن خونش حلاله یا نه ؟ اگرم نباشه خودم حلالش
می کنم ....

+ واو ژان گه .... هنوزم باورم نمیشه چیزی که ماله من بود رو اون خرگوشه استفاده کرده
😐 هاهاهاهاهاهاهاهاها وای خدا
من آرومم ... من قصد جر دادن ییبو رو ندارم
من نمی خوام ییبو رو از ماحتتش پاره کنم 😊
+ وای خدایا 😂😂 ژان گه باورم نمیشه گذاشتی نیم ساعتتتت 😂😂😂😂😂

همونطور که می خندید از تخت افتاد و به به چه صحنه ای ... جون میده برا پاره کردنش از همونجایی که گفتم

از روی صندلی بلند شدم و رفتم بالا سرش
جوووون .... زبونم روی لبام کشیدم ... همین که خواستم با پام محکم بزنم روی نشیمنگاهش
در باز شد و یه زن چ****( ناموسا قابل پخش نبود ) وارد اتاق شد ... نیومده شروع کرد به جیغ جیغ کردن ... آی جیغ جیغ کردا ... بعدم رفت
به ییبو نگاه کردم که در عرض همون چند ثانیه
اثری از خنده روی لباش نبود و الان به طرز ....به طرز کیوتی عصبانی بود .... عاقا من همین اول کار بگم من رو چهره های عصبی ملت کراش دارم
چه کنم دیگه این منم ....

با پام زدم همونجایی که می خواستم
+ اووووی چته
- میگم تو مگه چیزیم از حرفا اون زنه فهمیدی ؟ که همچین قیافه ای به خودت گرفتی ؟
یکم متفکر نگاهم کرد
بعد نگاهش رنگ « مگه خلی چیزی هستی » گرفت
بعد یکم قیافشا اینوریا و اونوری کرد و گفت
+ مگه نفهمیدی ؟
- نه
+ هه واقعا که ... چجوری تو رو به عنوان بادیگارد مردم استخدام می کنند
- تو که فهمیدی بگو چی گفته
بلند شد و محل جرم بنده رو ماساژ داد
+ نه ... من کی گفتم فهمیدم .... من رفتم بخوابم
بعد از حرفش روی تخت دراز کشید

و اما من ....... با دهنی باز و چشم هایی از حدقه بیرون زده به مکانی نا معلوم نگاه می کردم
بعد چند دقیقه که ویندوزم بالا اومد دهنما بستم و چشمام به حالت عادی برگشتن
و بعد از لود شدن برنامه های مغزیم
نگاه پر از حرصی به اون از خود راضی ای که روی تخت خوابیده بود کردم

اگه عصبانیم نکرده بود الان میرفتم بالا سرشا میگفتم ... واییی چه گوگولی بیا منو بخور
... ببخشید تیکه اخر کاملاااا جدی بودم
اما الان تنها روش های به فاک دادنش داره از ذهنم رد میشه ... هوووووم ... به نظرم اون کار خیلی خوبیه 😈😈😈😈😈😈😈😈😈
.
.
.
« فردا صبح »
با آرامشی که از کار دیشبم بدست آورده بودم
داخل عمارت قدم میزدم ....😂
چقدر دوست دارم قیافشا ببینم ولی من که از خیر جونم نگذشتم بعدشم هنوزم که هنوزه این مردم به چنین نابغه ای احتیاج دارن پس .... پیش ییبو نباشم فعلا ... بهتره
😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇

× ییبو ×
چشم هام باز کرد ... از روی تخت بلند شدم که
آخخخخخخخخخخخخ لعنتی چه دردی می کنه
اصلا چرا باید درد کنه ؟خواستم  کاملا بایستام ....
چرا من نمی تونم تکون بخورم ؟ اصلا ... چرا لباس تنم نیست ؟ 😐😐😐😐
+ ژاااااااااااااااااااااااااااااااااننننننننننننننن
می کشمت .... تیکه تیکت میکنم ... حالا دیگه با چسب .....😠
😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠

× ژان ×
با شنیدن دادش ریز ریز شروع با خندیدن کردم
با سرعت خودما به اتاقش رسوندم
واو با چه سرعتی خودشا درست کرده بود

- ییبو ... کاملا قابل تحسینی ...‌ ایول 😂😂
- خب ... نظرت راجب شب تا صبح با چسبی که دور چیزت چسبیده خوابیدن چطوره ؟
پوزخندی زد
+ نظر تو راجب چیزی که تا صبح چسب دورش بوده و الان ناجور راسته... داخل خودت چیه ؟

آم خب من توقع هر چیزیا داشتم به جز این
یعنی در واقع اصلا در مخم نمی گنجید کسی که خیللللییی راجب این مسائل محافظه کاره
الان یه همچین چیزی بگه

- خب .... راستش نظر خاصی ندارم
بلند شد و ایستاد و اومد جلوم ایستاد
و من تازه اون موقع بود که متوجه شدم فقط یه لباس و باکسر تنش کرده و معلومه که اون چیز راست کردش بدجوری تو چشم بود
- ام ... مثل اینکه تو مسائل شخصی ای داری که باید بهشون رسیدگی کنی .... پس من میرم
قبل از اینکه بتونم فرار کنم .‌. یقه لباسم گرفته شد و از پشت روی اون شخص افتادم

مثل اینکه موقعی که می خواسته منو بکشه ... خودشم افتاده رو تختا .... من الان روی همون چیز راست کردش افتادم که به شکل مسخره ای
هووووف خدایا

+ الان که حسش می کنی ...‌ نظری داری ؟
- میدونی......
با شنیدن صدای همون جیغ جیغوی شب قبلی جملم رو ادامه ندادم
+ چرا بقیه حرفتا نمی زنی ؟
- ییبو .... همسرت الان صدات کرد
+ تو که توقع نداری اینجوری برم پیشش؟
- منظورت چیه ؟
+ تو منظورما نمی دونی ؟ ..یالا یک ساعت وقت داریم
_______________________________
وی از اکنون العفو کنان مکان را ترک می کند
آپ بعدی = ۱۳۰ ووت
❤❤❤❤❤❤❤❤