part 4

844 172 58
                                    

کارمااا برس به دادم که نه میتونم بلندشم نه اینطوری بمونم

فکر کنم موقع تقسیم شانس منا به چیز گرفتی نه ؟

خیلی خب ژان چیزی نیست که فقط باید از روش بلند بشی همین حالا ۱،۲،۳

یااااااه

یه تنه ریدم به کل شرکت ایول

آخه به من چه که تا از رو فریزر یخچال قدیمی بلند شدم خوردم به سینیه قهوه ها .... همه هم قهوه خورنا ....داشتم میگفتم منم از کجا میدونستم اون قهوه ها میریزه زمین کارکنی که برگه های به نظرم مهم دستشه پاش میره رو قهوه ها و پغ

من از کجا میدونسم  برگه ها میره روی قهوه ها و یه رنگ زیبا میگیره
مگه علم غیب دارم  برای همین که تقصیر کار نبودم مکان جرم را بی سر و صدا ترک کردم

مثل بچه ای مثبت در حال قدم زدن در مکانی ناکجا آباد از شرکت بودم که سیژوی دیدم
چقدر عاااالی ، چقدر زییباااا

جلو تر رفتم ، کسی بغلش ایستاده بود که نمیشناختمش

با صدا زدن اسمش ..... بهم نگاه کرد

+ سیژوی

- اوه پاپااااااااا

یا خدا ...... بمب اتم زدن ؟ زامبیا حمله کردن ؟ نکنه داره میمیره ؟

عزیزم این بچه هنوز سنی نداره که
الهی اون فریزر یخچال قدیمی فدات بشههههه
جلو رفتم و محکم بغلش کرد ، زدم زیر گریه
حالا من هق هق و فین فین میکردم

سیژوی چشماش توپ تنیس شده بود
اون مرده هم معلوم نبود فازش چیه فکر کنم فازمتر پرونده

به هر حال مهم نیست
در حال سیل راه انداختن بودم که با حرف سیژوی فین فینم تبدیل به نفس های بسیاااار عمیق شد .

به من میگه نقشتا جلو عموم خیلی خوب بازی کردی

بچه دویل ....... بی شعور ..... پ چی چی میگفت مامانم که مامان ، مامانش گفته هر کی یهو اخلاقش عالی شد یعنی دم مرگه ..... اینم از حرفشون .... خیلی ناراحت شدم
این همه اشک ریختم برا پوووووووچ

عمو بچه دویل جلو تر اومد

- من وانگ ژوجنگم

خو چکار کنم ؟

سیژوی به صورت نامحسوس پرتش کردم اونطرف ... بچه دویل .... حیفه اشکهام

+ منم شیائو ژانم

- من اسمتا نپرسیدم

تبریک به خودم ....‌ بازم تبریک به خودم ..... بازم تبریک به خودم .... اینا قهوه ای کردن ملت تو رگهاشون جریان داره

بعد از حرفش رفت ..... رفتتتتت .... برم تمام این خانواده ی یخچالیا به لیست قهوه ای کنندگان ملت اضافه کنم

ملتش هم که خودمم .... شخص شاخص خودم

برم عصبانیتم رو سر گنده بک خالی کنم
برگشتم که چشمم به سیژوی خورد

+ هان ؟

- ملاقتت با بابام چطور بود ؟

+ بدکککک نبود

- خیلی خب من میرم
الان فرار کردن واجب تر از خالی کردن عصبانیته

.
.
.
.

« سه ساعت بعد ..... خانه ی ژان »

اینقدر دور خونه رژه رفتم که با ضربه ی ناجوانمردانه ی خواهر عزیزم به باسن عزیز تر از جانم.... ناموسم را بر مبل گذاشتم

+ دیگه نبینم به ناموسم دست درازی کنی

- منظورت هلوهاته ؟

+ بی نامووووس

+ زی ییییییییییی

- هوم

+ یه چیزی بگم ؟

- هوم

+ من خرابکاری زیاد میکنم ؟

- هوم

+ من

- هوم

+  ..... نامزدت .... شمارشا بده

- هوم ( گوشیشا بهم داد )

منم شماره نامزدشا گرفتم

+ الو ..... سلام خوبی ؟ خوشی؟

...........

+ نه میخواستم یه چیزی بهت بگم

.........

+ آها خدافظ

+ بهم زدین به من نگفتی ؟

- هوم

رفتم طرف اتاقم

- کجا ؟

+ میرم با کارما صحبت کنم ببینم تا چه حد قراره رنگی بشم از همه طرف

- آهان اوکی برو خدافظ

در اتاق محکم بستم

در یک روز دوتا آشنایی زیبا با وانگ ییبو داشتم

خوبه همه چی هنوز نه ؟

فرض کن دیدار سوم تو رخت خوابش باشه

هوففف کارما من با تو صحبت دارم

+ بگو فرزندم

- چرا من شانسم اینگونه است عایا ؟

+ زیرا در موقع تقسیم شانس تو مانند کوالا به تختت چسبیده بودی و خواب بودی

- قانع نشدم

+ پاشو برو سر کار

- قانع شدم

+ ✋

از خواب پریدم بالا خیلی خوب من فقط یکم به خاطر فشار های وارد شده از جانب خودم به خودم اینطوری شدم تامااااام

CRASH(bjyx)✔Donde viven las historias. Descúbrelo ahora