part 11

526 113 30
                                    

ژان :
این چی میگه برا خودش ... یک ساعت وقت داریم
اینطوری که به کسی حالی داده نمیشه 😐
نویسنده اینا بپاک بپااااااااااک
گم و گور شد ... حالا اگه باهاش کاری نداشته باشی همونجور حرف میزنه ... واقعا که برات متاسفم
خواستم از روی ییبو بلند بشم که بیشتر به خودش فشارم داد
+ بسه وانگ ییبو سوراخ شدم
با این حرفم یهو ولم کرد ‌... برگشتم بهش نگاه کردم .. گوشاش سرخ شده بود .. خودت شروع کردی به من چه گرچه خودمم سرخ شدم ولی نمیخوام به روم و به روش بیارم همین و بست پس به پررو بازی ادامه دادم
+ والا همچین فشار میاوردی با اون چیزت گفتم الان دوتا
- بسههههه .... خوشم میاد خودتم سرخ شدی هی ادامه میدی
+ منم دیگه
- باشه توایی دیگه
خواستم جوابشا بدم که در باز شد و اون زنیکه
ک****( قابل پخش نیست 😚) دوباره وارد شدن
* ییبووو داری چیکار میکنی ؟ بیا اسلحه هارو تحویل بگیر .... همش من باید این کارا انجام بدم واقعا که
اسلحه ؟! 😓 ییبو ؟! 😓 نگاهی بهش انداختم که خونسرد از جاش بلند شد و  رفت این کی چیزش خوابید ؟
حالا این مهم نیست
اسلحه
یعنی برای چی می خواد ؟ نکنه باند داره ؟
یعنی مافیاست ؟ یا قاچاقچی ؟ یا شایدم تو کاره مواده ؟
اییول نمردم رو یه آدم باحال کراش زدم
هرچیم که باشه من از روش کراشما برنمیدار م
جنس کراش زده شده بازگردانده نمی شود
رفتم و دستگیره در و تکون دادم تا در باز بشه
صبر کن در رو قفل کرد ؟ عجب بزم**( هووف )
نظرم عوض شد جنس کراش زده شده بازگردانده میشود ... تازه سودم تعلق میگیره به طرف
خب آخه کی کلید ....
تو فکر بودم که در باز شد و اون بچه دویل اومد داخل
+ ژان ژان چرا در رو باز نمیکردی ؟
یه حسی دارم به نظرم اگه بگم در قفل بود ... مسخره میشم پس
- دوست نداشتم
+ باشه بیا بریم ... راستی میدونستی بعضی اوقات در گیر میکنه ‌... مشکل داره ... از وقتی که همین نامادریم با کله رفت تو در اینجوری شد
- چی ؟
- خیلی خب بود ... از اون روز کفشی که پاشنش  ده سانته نمیپوشه
+ تعریف کن ببینم چی شده
اینم یه آموزش برا شما تا بدونید چجوری ذهنتون از اون سوتی ای که داده بودین جمع کنین که یه موقع لو نرین یاد بگیرین ترجیحا این درس رو یادداشت کنید ... بعد آخر یادداشتتون بنویسید
«« شیخ شیائو ژان از بزرگان عالم نو سوتی»»
- یه شب پاشد اومد اتاق بابام گفت تو چرا از اون کارا با من نمیکنی ..واقعا که ... داشتم میگفتم
بعد بابام گفت چه کاریه و خلاصه آخرشم منظور این زنه رو نفهمیدم اینم لجش گرفت خواست با ایش ایش بره که پاشنه کفشش شکست با کله رفت تو در ... در اتاقا داغون کرد
در تمام طول تعریف های سیژوی من اینطوری بودم
😐👉همییین ... باید برم تو گینس اینا ثبتش کنم
کسی که توانست از دست یک خانواده دو هفته به حالت پوکر باشد
از پله ها پایین رفتیم که دیدم اون وسط پر از اسلحه هست اولش فکر کردم واقعی نیستن
آخه ییبو و این چیزا ؟
ولی بعد با تستی که ییبو باهاش انجام داد و گلوله ای که از اون اسلحه دراومد و رفت تو مخ یه بنده خدایی به کل مشت محکمی به مزخرفات ذهنیم زدم
الان من باید داد و بیداد کنم و بگم واییییی و فرار کنم و کصخل بازی دربیارم .‌‌‌... صحیح ولی من شیائو ژانم
آخ که من کراشم رو این جذاب لعنتی بیشتر شد
زبونم روی لبام کشیدم و رفتم جلو پیشش ایستادم
با تعجب بهم نگاه میکرد فکر کنم قرار نبوده من اینا بفهمم بعد از تعجب صورتش حالت ترسیده گرفت
زانو زدم و یکی از اسلحه ها که به نظرم مشکل داشتا برداشتم ...... بعد از چند دقیقه پوزخندی زدم و رو به ییبو یی که می ترسید به زنم تو گوشش و فرارکنم کردم و گفتم
+ این و بقیه به غیر از اونی که دستته واقعی نیستن .... یعنی اصل نیستن
- ژان تو ؟
+ بزارش برا بعد مگه اسلحه اصل نمیخوای ؟
سرشا تکون داد
+ پس بدون اینا میخوان سرتا کلاه بزارن ... اینطوری نگاهم نکن من سابقم در استفاده از اسلحه از تو بیشتره
بهش نزدیک شدم و گفتم
+ اسلحه خواستی بسپار به خودم ..البته قبلش باید دوتا کار انجام بدی یک بیای تو اتاقت دو ... دومیا بعدا بهت میگم
با اینکه متعجب از رفتارم بود پوزخندی زد و نزدیک گوشم زمزمه کرد
- اگه بیام که باید کار نکردمونا انجام بدیم
+ تو بیا ... اونم انجام میدیم
نیشخندی زدم و دستم برا اون بدبختا که به فناشون دادم تکون دادم و رفتم
__________________________________
یه چیزی بگم
هیچی اینم اعلام حضور بود دوباره
خدافظ

CRASH(bjyx)✔Where stories live. Discover now