part 9

549 124 17
                                    

خواستم از اون حالت دربیام که با احساس دستی روی شکمم دیگه کامممملا بستنی یخی شدم
این چرا اینجوری می کنی ؟
+ جناب وانگ ییبو دستتا از روی بدنم بردار
- باشه
دستی که روی شکمم بود رو برداشت
منتظر موندم تا اون یکی دستش رو‌هم برداره اما
انگار تصمیم نداشت اون یکی دستشا برداره
+واااانگ ییبووووو چرا دستتا برنمیداری
- چرا تو یدفعه نظرت عوض شد ؟ به خاطر کارت ؟
+ دستتا بردار
- میدونی بدجور قلب بچم شکست منم به خاطر اون می خوام یکم تلافی کنم
این چی میگه ؟ یعنی ، یعنی تمام این مدت می خواست تلافی کنه ؟
+ولم کن می خوام برم
- نچ .... نمیشه
+ واقعا ؟
- آره واقعا
+ ببین جناب وا......
با شنیدن دوباره ی اون بچه دویل که دلم براش تنگ شده بود جملم ادامه ندادم .... فکر شا نمی کردم ولی لعنتی دلم خیلی براش تنگ شده بود
سیژوی جلو اومد و به پوزیشنی که این ییبو برام درست کرده بود نگاه کرد
عه عه من غلط کردم گفتم دلم براش تنگ شده
نگاه کنه چجوری نگاه می کنه
بچه دویل
* بابا .... میشه ژان گه امشب پیشه من بخوابه
بعد از حرفش دستم گرفت و..... از اتاق پرتم کرد بیرون ؟ 😐
من گوه خوردم که دلم برا این تنگ شده بود
بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون اومد ... دستم گرفت و کشید .... نمی دونستم کجا می ره ... بچه پررو جوابما نمی داد .... اخلاقش از اون یک هفته پیش بدتر شده
به اتاقی رسیدیم در اتاقا باز کرد و رفت رو تخت
اینم مثله باباش ... عادت داره با چشم حرف بزنه خب خدا بی دلیل که اون دهنا بهت نداده ... اون صدارو نداده
لامصب یه چیزی بگو تا بفهمم چیکار کنم دیگه اه
رفتم روی تخت کنارش نشستم ... این اتاق برای یه بچه خیلی زیادی غیر عادی بود
خیلی ساده و یه جورایی انگار برای یه بزرگسال بود
سیژوی خوابید ... منم کنارش دراز کشیدم چشماما بستم و دوباره یه خواب مثل قبل
+ عه کارما جان تو که باز اومدی ... دفعه قبلی که اومدی یادمه به چیز رفتم خواهشا برو
- فقط خواستم بهت اعلام کنم یکی از صحنه هایی که من خودم به شخصه عاشقشم صحنه ای که شما دوتا بغل هم خوابیدین 😍
+ هن ؟
-بای بای ✋
.
.
.
.
«صبح....روی تخت ؟؟؟»
از خواب بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم .. دستم جلو بردم که به یه چیز سفت خورد
این بچه که چیز سفتی نداشت .... نکنه چیزیش شده ؟ مثلا زدم تو خواب داغونش کردم کلیه اش اومده تو مغزش جمجمش رفته باشه جا کلیه اش ؟
😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱
بلند شدم و روی تخت نشستم که با چیزی نه کسی که لخت روی تخت بود جیغی کشیدم و خودم پرت کردم زیر تخت
تو روحت بچه ..... من که میدونم کار اونه
بچه پررو باباشا لخت اومده انداخته رو تخت کنار من
صبر کن نکنه اینجا اتاق ییبوعه ؟ 😱
وای نکنه زنش من و اونا تو این حالت دیده ؟ 😱
ای خدا الان چه غلطی بکنم
کارماااااا ناموسا دست از سر من بردار برو دنبال یه بنده خدایه دیگه ای 😣
- ژان ژان ؟ زیر تخت چیکار می کنی
با شنیدن صدای ییبو برگشتم و از زیر تخت به ییبو نگاه انداختم که الان خم شده بود و من نگاه می کرد
+ بیشوووووور اول یه چیزی بپوش
- 😂😂😂😂 چشم چشم .... فقط زیر تخت بیا بیرون .... به نظرم بهتره
از زیر تخت بیرون اومدم .... هنوز درکی از حرفی که زده بود نداشتم که با احساس خیس شدن سینه ی راستم لرزی به تنم افتاد
چیشد ؟ الان چرا باید ؟
از روی لباسم به سینم نگاهی انداختم که متوجه شدم برامده شده
+ ییبو ..... این ..... این دیگه چیه
- دیدی ؟ برا همین گفتم از زیر تخت بیا بیرون
با احساس بیشتر خیس شدن سینم و احساس زبونی که روش کشیده میشد .... لب هاما داخل دهنم جمع کردم که صدایی از دهنم بیرون نیاد
با التماس به ییبو نگاه نکردم .... نمیدونم چرا ولی دستام انگار از حرکت ایستاده بودن
- چیزی نیست .... فقط یه خرگوش کوچولوعه که فکر کنم تورو به جا مامانش اشتباه گرفته ... اوه اوه من داره دیرم میشم ... امروز روز مرخصیته
خدافظظظظ
رفت ؟ اون بیشعور الان رفت ؟
خب چه بهتر لباسما دراوردم .... دستم طرف اون خرگوش کوچولو بردم که با گازی که ازم گرفت صدای دادم به آسمون رفت
این دیگه چه بدبختیه ای توش گیر افتادم 😣
هی خدا .... سینم به خاطر گازی که گرفته بود می سوخت ... برای همین تا چند دقیقه همونطوری روی تخت نشستم
دوباره دستم طرفش بردم که بازم گاز گرفت
+ وحشی .... چته ؟ میدونی این کارت جرمه ؟ هااان ؟
صبر کن .... من الان دارم به خرگوش میگم این کارش جرمه؟
روی تخت دراز کشیدم
با احساس رها شدن سینم بلند شدم نشستم
خرگوش خان سینما ول کرده بود الان داشت انگشتما میمکید
اینجا دیگه چه خراب شده ایییییییییییی😣
__________________________________
آپ بعدی = ۱۱۰ ووت ( منظور من از ووتا یی که برای شرط میذارم ووتایه بوکه .... بم بخندین من میدونم و شمااااا 😂)
❤❤❤❤❤❤

CRASH(bjyx)✔Where stories live. Discover now