قسمت 29

153 62 12
                                    

نگاهش به سمت دو نفر دیگه رفت . زن و مردی که در سمت دیگه قرار داشتن خیلی خیلی به نظر آشنا میومدن . کجا دیده بودشون ؟

سرش رو برگردوند و از خانم لی پرسید :

این آقا و خانم کنار پدر مادر چانیول کین ؟

خانم لی نگاهش رو به بکهیون دوخت :

آقای وو و خانمش

و بکهیون یخ زدن کل بدنش و همینطور قلبش رو احساس کرد . بار دیگه به عکس خیره شد

نه نه این نمیتونست درست باشه . با حیرت به سمت خانم لی برگشت :

منظورتون...چیه؟

با انگشتش به زن و مرد اشاره کرد :

این دو نفر

و با دهانی باز و چشمانی گرد شده ادامه داد :

همون کسایی هستن که چانیول رو به فرزندی قبول کردن ؟ آقای وو؟

خانم لی که از شوکه شدن بکهیون تعجب کرده بود سرش رو به نشونه مثبت تکون داد :

بله. نمیدونستید ؟ خانمی که اومد اینجا تا چانیول رو به فرزندی بگیره در حقیقت عمه ی خود چانیول بود!

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

لوهان در قسمت فرست کلاس هواپیما , پاهاش رو دراز کرده بود و به مدارکی که در دست داشت و مرتبشون کرده بود نگاه میکرد . این کریس وو دقیقا کی بود ؟

یکی از دوستای بابای بکهیون ؟

دقیقا چه اتفاقی داشت میفتاد ؟ براش جای تعحب داشت که به خاطر یه درخواست کوچک از طرف یک دوست تونسته بود شینگ رو پیدا کنه . دوستی که همیشه خودش رو مدیونش میدونست.دوستی که حالا اسم واقعیش رو هم میدونست. جی لانگ

آهی کشید و سرش رو به پشتی تکیه داد . چقدر حقیقت توی این دنیا وجود داشت که نمیدونست ؟

چقدر اتفاقات دیگه برای افراد مهم زندگیش میفتاد که اون ازشون بی خبر بود ؟

مسلما زیاد .

باید با بکهیون صحبت میکرد . حالا که پای دوست خودش هم درمیون بود , حالا که شینگ رو پیدا کرده بود و میتونست جبران کنه , خاطره بد شغل پدرش رو,زندانی شدن برادر شینگ به خاطر اون کار رو, ول کنش نبود. مشخص بود که شینگ هنوز هم از اینکه مجبوره در بعضی محافل تجاری کریس رو ببینه در عذابه . از اینکه نمیتونه جلوش بایسته و توی چشمهاش نگاه کنه و بگه که واقعا کیه . بگه که به چند تا بچه آسیب رسونده , ناراحته . پس اینبار برای ادای دینش به دوستش هم که شده پی گیر کریس وو میشد . مهم نبود بکهیون برای چی داشت دنبال سابقه اش میگشت . لوهان کمکش میکرد تا اون رسوا بشه.

بعد از مدتها کنار گذاشتن ماجراجویی به خاطر وجود سهون توی زندگیش حالا احساس میکرد به کمی هیجان نیاز داره .

This Is MeWhere stories live. Discover now