مینهو بیشتر از هرچیزی برای چانگبین تبدیل به یه عادت شده. براشون خیلی سادهست که هروقت نیاز به راهی برای رهاشدن داشته باشن به همدیگه رجوع کنن. یا حداقل، دید چانگبین به مسئله اینطوریه. از عقل خیلی دوره که بگه میدونه چی تو سر مینهو میگذره چون تا الان دیگه فهمیده همچین کاری غیر ممکنه.
درهرحال، براشون تبدیل به یه روتین شده - یکی یا دوتا نوشیدنی، نه اونقدر زیاد که مستشون کنه، ولی به اون اندازه که بهشون مقدار مناسبی از جرئت و بیپرواییِ حاصل از الکل بده تا سریع کارشون رو انجام بدن. به محض بالا اومدن خورشید و از بین رفتن اثر الکل هیچ کدوم اشارهای به کاری که انجام شده نمیکنن؛ حداقل تا موقعی که این سیکل دوباره از سر گرفته شه.
یا: چانگبین مینهو رو ملاقات میکنه و با اینکه نمیدونه چه نقشی به مینهو در زندگیِ خودش میده، حداقل مینهو باعث میشه زندگیش جالبتر شه.
آپ در چنلِ Godsfiction
Written by: Bitsori (AO3)
↳TRANSLATED
↳COMPLETEDTodos los derechos reservados