part 25

694 162 110
                                    

هییی حالتون چطوره ووت و کامنت یادتون نره بوص

رژ لبش رو توی آینه پر رنگ تر کرد.. موهای صورتیش رو از روی شونه اش کنار زد.. یه بار دیگه سر تا پاش رو چک کرد..

وقتی کامل از خودش مطمعن شد به سمت بقیه دخترا که مثل خودش لباس پوشیده بودن رفت و یک سینی توی دستش گرفت..

قدم زنان بین همه مردا می چرخید و بهشون شامپاین تعارف میکرد...

هر از گاهی چشمش یکیشون رو میگرفت ولی از اون جایی که همشون گی بودن و البته که حوصله اخلاق سگ داداشش و پاچه گرفتناشو رو نداشت...

چشماش مدام روی نیک و نایل و زین و لیام مچرخید و منتظر علامت بود..

با بالا دادن ابرو های نایل و اشاره اش به مرد روبه روییش.. 

حرکت کرد و سر میز کناریش ایستاد و وانمود کرد که داره به بازی نگاه میکنه.. دستش رو توی جیب کت یه بادیگارد ها کرد و کلید ماشین رودر اورد..
و بدونه کوچک تریین جلب توجه دیگه ای از مکان دور شد منتظر عملی کردن نقشه ی نیک شد....

بعد از اینکه زین کارشو کرد

پوزخندی زد و سریع خودش رو رسوند به قسمت تعویض لباس ها...

لباس هارو با لباس خودش عوض کرد و بی سروصدا از در پشتی کلاب خارج شد و به سمت بیبی که کنار ماشین سیگار میکشید رفت و کلید توی هوا تکون داد

:" اوه .. میبنم دست پری عروسک؟!"

لبخندی زد وسرش رو خم کرد و از سیگاری که دست بیبی بود کام گرفت

:" من همیشه دست پرم.."

:" بیبنم یادت که نرفته ..نفله کردنو"

:" فک کن یه درصد"

بیبی نیش خندی رو مهمون لباش کرد

:" فکر کردم این مدتی که دور بودی حتما خیلی چیزا رو فراموش کردی"

لوتی تکیه ای به ماشین زد

:" دور بودنم از تو و لویی به معنی نبود که بابای حرومزاده ام دست از سرم برداره... یه جایی دیگه داشتم نقش اسباب بازیشو ایفا میکردم"

تیکه اخر جمله رو با حرص گفت

:" می دونی که چیزی نمونده تا لویی پوزش رو به خاک بماله؟ "

:" واسه همینه اینجام... میخوام زمین خوردنش رو ببینم.. خورد شدن و شکستنش جزوه لذت بخش ترین صحنه های زندگیم میشه"

TOMRRY [L.S]Where stories live. Discover now