سلام گدایان فندوم بغلی
چطورین سلیطه های مادررر؟؟
امیدوارممم که رای داده باشین مگه نه؟
به شدتتتت مریضمممم که نگم بلخره بعد سه شب ادیت کردن به یه جایی رسیدیم از هفته پیش این پارت امادست ولی به دلمون نبود هی عوضش کردیم😂
شرط ووت :58
کامنت:410
.....پیراهنش رو صاف کرد و با انگشت شصت و اشاره موهای بهم ریخته ابروش رو مرتب کرد و از آیینه بغل نگاه دیگه به در انبار انداخت...
لیام غرق در حک کردن کامل دوربین و سیستم انبار بود و انگشت هاش با سرعت باور نکردنی روی صفحه کلید حرکت میکرد و اخم ریزی که موقع کار کردن بخاطر جدیت بین ابروهاش نقش میبست باعث میشد صورتش از چیزی که هست جذاب تر بشه و چشمای زین اونقدر سرکش بودن که بدون اجازه بهش خیره بشن ...
لیام سنگینی نگاه زین حس میکرد پس پوزخندی زد و بدونه اینکه کارش رو متوقف کنه گفت
:"جالبه ...پس از اینکه نگاهت کنم متنفری نه از قیافه ام "
با حرف لیام به خودش اومد و نگاهش رو ازش گرفت و به روبه روش داد و سعی کرد چیزی بگه تا خودش رو تبرعه کنه
:" میخواستم سر از این عددای سبز و ریزی که صفحه مشکی لپ تاپ رو پر کرده در بیارم ...همین"
لیام خنده ی عصبی کرد و سرش رو عقب انداخت و با قورت دادن اب گلوش و برجستگی ایجاد شده ناخوداگاه زین هم اب گلوش رو قورت داد..
لیام برگشت سمتش و نگاه تیزش رو بهش دوخت
:" اونوقت اعداده سبز ریز توی لپ تاپ روی صورت من حک شده اره ؟! "
زین جوابی نداد و لیام ارنجش رو تکیه گاه لب پنجره کرد و با پشت دستش تری لب هاش رو گرفت
پاکت سیگارشو در اورد یه نخ برداشت با روشن کردنش دود رو از ریه هاش بیرون داددستی که سیگارسو گرفته بود رو بیرون پنجره نگه داشت تا دود زیاد تو ماشین نیاد
:" باشه ساکت باش .. به موقعش منم سکوت میکنم"
و ذهنش بی اختیار سمت شبی که بار بودن پرت شد ....
{فلش بک _شب برگشت لویی_بار گلدن دیرینک }
همه شات های خالیشون رو روی میز کوبیدن و از تلخی و قوی بودن مایع شات پلک هاشون رو محکم روی هم فشار دادن.. نیک نفسش و به داخل کشید و محکم رها کرد
YOU ARE READING
TOMRRY [L.S]
Fanfictionنسیم خنکی که از بین پرده های پنجره باز اتاق صورتش رو قلقلک میداد باعث شد چشماش روباز کنه..... با به یاد آوردن موقعیتی که داشت بادستش روی سینه اش دایره های فرضی میکشید.... :"چیزی شده؟!؟ پوزخنده تلخی زد :"دنیای تاریک ما خیلی خنده داره،من الان لخت سرم...