ذوق و شوقی که برای نوشتن این داستان داشتم، حتی از ذوقم برای بیفور اور اسپرینگ هم بیشتر بود. میدونستم تواناییهامون -هم من و هم یگانه- چقدر پیشرفت کردند و چقدر خط داستانی قویتر و واقعگراتری خلق کردن.
شاید کمتر از دو ماه طول کشید تا جملهها رو بههم ببافیم و یه فرش یکدست از ماجرا رو نقش بزنیم. مثل همیشه، کلمهها خودشون راه خودشون رو پیدا میکردن. کی اهمیت میده به ساعتها کز کردن پشت لپتاپ و نوشتن و نوشتن، تا زمانی که انگشتهات مسیر رو بلدن؟ تا زمانی که بدون لحظهای درنگ، شخصیتها شکل میگیرن و دیالوگها بیان میشن؟
تغییر از تکتک سطور این داستان مشخصه. مثل تارا و یگانه که همون بچههای خالق بیفور اور اسپرینگ نبودند و حسابی عوض شده بودند. نگاهشون به دنیا، به عشق، به جدایی و به سرنوشت.
و من از ته قلبم عاشق این داستانم. عاشق جونگکوکیام که تا لحظهی آخر نلغزید، عاشق یونگیای که به صبوری کوهستان بود.
و خدای من. عاشق طوریام که ویمین راهشون رو به این قصه باز کردند. عاشق اینم که تصمیمش با من نبود؛ اون دوتا خودشون نقششون رو پیدا کردن و گفتن: «ما زندگی بعدیِ ویمینِ بیفور اور اسپرینگیم. ما نفس میکشیم. ما هنوز زندهایم.»
دوستتون دارم و ممنونم که داستانمون رو خوندید. ♡
تارا.
-
پروانهها از دستمون در میرن و پرواز میکنن. دونههای برف زودتر از رسیدن به زمین، محو میشن و آدمها به آرومی بارش برف یا به تندی پرواز پروانهها، تغییر میکنن.
توی این یکسال حتی با اینکه یه گوشه نشستیم و کاری نکردیم، باز هم تغییر به سراغمون اومد. عشق هم تغییر میکنه. مثل آفتاب آسمون ساوثهمپتون، یکروز شجاعانه غرش میکنه و روز بعدش پشت پردهی ابرها پنهان میشه.
امیدوارم شما هم، تک تکتون، که تا آخرش همراهمون بودید، با یونگی و جونگکوک داستانمون یاد گرفته باشید که آدمها تغییر میکنن و همیشه سرعت قدم برداشتنشون با هم برابر نیست. امیدوارم بدونید که شما در نگاه یکنفر دیگه تعریف نمیشید و حتی بدون اون آدم، دوستداشتنی و باارزش هستید، حق انتخاب دارید و به جای قلب شکستهای که نیمهی دیگری رو کامل میکنه، میتونید به تنهایی بتپید و نفس بکشید.
امیدوارم درک کرده باشید که موندن و درست کردن همهچیز به اندازهی رفتن و رها کردن شهامت میخواد و به آرومی بتونید بین این دو تصمیم بگیرید و بهش اعتماد کنید.
و امیدوارم با تمام سختی و مشکل بودن این راه، یکروز از خودتون به خاطر دوست داشتن و عشق ورزیدن متشکر باشید نه به خاطر دوستداشته شدن.
ممنونم اگر خوندید و حمایت کردید. همهی شما قوی، ارزشمند، آزاد و لایق بهترین چیزها هستید. این رو از خودتون دریغ نکنید.
یگانه.
YOU ARE READING
Butterfly's Repose - [Completed]
Romanceعشق من؛ وقتی درختهای همیشه سبز، زرد شدند و شاخههای منجمد، شکوفه دادند، بیا و دستم رو بگیر؛ نجاتم بده. صدای من رو میشنوی؟ زمان مرگ پروانهها نزدیکه. عشق من، بهم نگفتی؛ این عشق ما بود که مسمومشون کرد؟ |یونکوک - ویمین| |انگست| BTS YOONKOOK/VMIN...