پسرا توی اتاق گریم نشسته بودن و استایلیست هاشون مشغول گریم کردن بودن
مثل اینکه بابت ران جدید(RunBTS ) میخواستن فیلم برداری کنن
پی دی نیم وارد شد و روبه بچه ها گفت: سلام بچه ها امروز ضبط ران داریم و قراره حسابی خوش بگذره
بعد گفتن این حرف فورا سرشو به سمت جونگ کوک چرخوند
_ نزدیک تهیونگ نمیشیجونگ کوک سرشو انداخت پایین و باصدای ارومی گفت چشم
_ راستی امروز قراره گروه TXTهم باهامون باشه
هوبی خندید و گفت:دونسنگا
جین لبخند شیطانی به لب اورد نامجون که میدونست چی تو افکار جین میگذره اروم نزدیکش رفت و دستاشو دور کمر باریک پسر بزرگتر حلقه کرد
_ سوکجینا اون بچه رو اذیت نکنیاهمون لحظه اعضای TXT وارد شدن و به نشانه ی احترام کمی خم شدن
جین از نام فاصله گرفتهوبی با ولوم بالا گفت: خوش اومدید دونسنگ هاا
سوبین خندید و گفت: ممنونم هیونگ
اومدن و میانمون نشستنتهیون به سمت هوسوک رفت خودشو انداخت توی بغلش و گفت: هیووووننگگ چقد خوشحالم میبینمت
هوبی یه لبخند خوشگل تحویلش داد که همه گلبرگ هاشون ریخت
جونگ کوک غمگین اون گوشه نشسته بود و میدید که چه شکلی تهیونگ با مکنه گروه TXT میخندید ولی اون نمیتونست نزدیکش بشه
مکنه فقط اون بود فقط اون بود که میتونست خودشو برای ته ته لوس کنه و اون بهش بخنده
لباشو انداخت پایین و یه لپشو باد کرد و از داخل لپشو گزیدنامجون در حالی که با سوبین و یونجون حرف میزد و میخندید دستشو روی پای شوگای حرصی گذاشت
جین نگاهش روی جونگ کوکی بود که چقدر کیوت و غمگین یه گوشه روی مبل تکی نشسته بود و پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود و نگاهشو روی نامجون چرخوند
نامجون لبخندی بهش زد و چشماشو روی هم گذاشت
ولی افکار خبیثانه جین به ذهنش هجوم اورد و باعث شد نیشش گوش تا گوش باز شه
الان وقت حرص دادنه جونگ کوکه و با صدای بلندی گفت : هی تهیونگ چقد تو و هونینگ به هم میاید
و خندیدنامجون اهی کشید میدونست دوست پسرش اصلا به حرفاش اهمیت نمیده
هونینگ گونه هاش گل انداخت و یه لبخند کیوت زد
تهیونگ در حالی که پشت گردنشو میمالید گفت: اوه هیونگ هونینگ خیلی کیوتیه
جونگ کوک حسابی کلافه شده بود و نگاهشو به اطراف گردوند و وقتی دید که پیدی نیم نیست از جاش بلند شد و به طرف جین رفت و جلوی مبلی که نشسته بود و روبه روی تهیونگ و هونینگ نشست و با یه لبخند کیوتی گفت : اه تهیونگ هیونگ بیا جلوتر بشین
و روی پاهای دراز شده تهیونگ زد
YOU ARE READING
Together
Fanfictionبا صدای تهیونگ از خواب پریدم و با تعجب به سمت نامجون برگشتم _چیشده؟ نامجونم هم به علامت ندونستن شونه هاشو بالا انداخت همون لحظه در با شتاب باز شد و تهیونگ خودشو پرت کرد تو اتاق _هیونگ کمککک همون لحظه جیمین با صورت سرخ وارد شد _تهیونگ لعنتی بیا بیروو...