هوسوک با دیدن پسر بزرگتر جلو رفت
_ هیونگجونگین به سمتش برگشت و با دیدن پسر سیاه پوش لبخندی بهش زد
_ سلام
و پسرو در آغوشش گرفتدستای هوسوک دور شونه های ورزیده اش حلقه شد
_خوبی؟
جونگین زمزمه کردهوسوک سری تکون داد
_اوهوم، دارم میرم آمریکا_مواظب خودت باش
و درحالی که به سمت جلو قدم برمیداشت گفت: بریم یکم دور بزنیم و یچیزی بخوریم، هوم؟
هوسوک تایید کرد و همراه پسر بزرگتر راه افتاد
...................
پسرا صبح بعد از بیدار شدنشون با ساک های کوچیکشون که فقط یسری لوازم شخصی بود اماده رفتن بودن
جین با نگاهی به اطراف گفت: پس جی- هوسوک کجاس؟
جونگ کوک گفت: هوسوک هیونگ صبح زود رفت بیرون
جین با نگرانی گفت: چرا مگه چیشده؟
_چیزی نشده هیونگ فکر کنم قرار ملاقات داشت
شوگا با شنیدن این حرف کمی دودل و ترسیده شد
نکنه پیش بنگ شی هیوک باشه؟تا خواست افکار منفی توی ذهنش شاخو برگ پیدا کنن صدای زدن رمز درو شنید و هوسوک وارد خونه شد
درحالی که سرش پایین بود کفشاشو به ارومی دراورد و سرشو بالا برد و با دیدن نگاه پسرا سلامی کرد
نامجون یه قدم به سمتش برداشت
_میخوایم بریم، آماده ای؟_آره وسایلم بالاس میرم بیارمشون
پسرا مستقیم به سمت کمپانی رفتن بعد از جلسه کمپانی و منیجرا و جمع کردن وسایل هاشون به همراه تعدادی منیجر استایلیست ها و میکاپ ارتیستاشون به راه افتادن
ماشین جلوی ورودی فرودگاه توقف کرد و همگی پیاده شدن دوربین های خبرنگارا در حال عکس برداری بودن و جمعی از طرفدار ها در دوسوی میله جلوی ورودی ایستاده بودن و اسم بایس خودشونو فریاد میزدن
با صورت های ماسک زدشون دستی تکون دادن و وارد فرودگاه شدن
پرواز به مقصد امریکا
سوار هواپیما شدن و تو قسمت فرست کلاس قرار گرفتن و وسایل هاشونو در جایگاهشون گذاشتن و برای کمی استراحت هر کدومشون روی یکی از صندلی ها ولو شدنجونگ کوک خودشو روی ته انداخت و سرشو روی سینه پهنش قرار داد و چشماشو بست
نام و جین کنار هم نشستن و جین سرشو به شونه نام تکیه داد
جیمین سه تا از صندلی های خالیو اشغال کرد
هوسوک کنار پنجره نشست و هدفونشو روی گوشش قرار دادشوگا مردد ایستاده بود
پیدی نیم وقتی مردد بودن بودن شوگا رو از موقعی که وارد شده بود دید مثل اینکه خودش باید کاری میکرد
سرفه فرضی کرد و در حالی که به صندلی خالی کنار هوسوک اشاره میکرد گفت: شوگا اونجا واینستا برو کنار جیهوپ بشین
وقتی نگاه بهت زده شوگا رو دید سرشو به علامت تایید تکون داد
ESTÁS LEYENDO
Together
Fanficبا صدای تهیونگ از خواب پریدم و با تعجب به سمت نامجون برگشتم _چیشده؟ نامجونم هم به علامت ندونستن شونه هاشو بالا انداخت همون لحظه در با شتاب باز شد و تهیونگ خودشو پرت کرد تو اتاق _هیونگ کمککک همون لحظه جیمین با صورت سرخ وارد شد _تهیونگ لعنتی بیا بیروو...