PART 7

489 78 22
                                    

جیمین نیم ساعتی بود که به اتاقش رفته بود
ولی شوگا همچنان روی مبل نشسته بود

نامجون وقتی چشماشو باز کرد جین هنوز خواب بود
نگاهی به ساعت انداخت، نزدیکای هشت بود
اروم از جاش بلند شد و پرده های اتاقو کنار زد
جین با تابش  ناگهانی نور خورشید روی صورتش نقی زد و سرشو چرخوند
اروم خندید و بعد از اینکه صورتشو شست از اتاق بیرون زدو از پله ها پایین اومد

اولش شوگا رو ندید
وقتی که به سمت اشپزخونه رفت متوجه جسمی روی مبل شد و از یهویی بودنش ترسید
عجیب بود اینکه شوگا این ساعت بیدار باشه
متفکر ابروهاشو درهم فرو برد و بعد نتیجه ای که گرفت اونارو بالا انداخت
یعنی کل شبو نخوابیده بود ؟!!

بعد کمی دست دست کردن قصد درست کردن قهوشو با آماده کردن چای سبز عوض کرد
بدون سروصدا دوتا ماگ خودش و شوگا رو با چای سبز رنگ پر کرد و برداشت
ماگ شوگا رو روبه روش قرار داد و خودش روی مبل کنارتر نشست
شوگا با صدای قرار گرفتن دو جسم روی میز و مبل چشماشو باز کرد
نامجون که منتظر بود لبخندی زد و گفت
_صبح بخیر هیونگ، واست چایی اماده کردم تا گرمه بخور

شوگا بدون حرف ماگی که ازش بخار بلند میشدو بلند کرد و کمی ازش خورد
داغ بود
ولی بین دوتا دستاش لیوان توسی رنگشو نگه داشت

توی سکوتی که بینشون بود منتظر بود نامجون چیزی ازش بپرسه و مثل اینکه پسر کوچکتر قصد نداشت چیزی بگه
نگاهشو به چشمای دراگونی نامجون که به گلدونای اطراف خونه خیره شد بود، دوخت

متوجه شد
نامجون بدون اینکه چیزی ازش بپرسه فقط سعی داشت ارومش کنه
انگار در حین اینکه همه چیو متوجه شده بود هیچی نمیدونست ولی قصدم نداشت سوالاشو رو کنه

عجیب نبود که به عنوان بهترین لیدر شناخته میشد
و این مدت با تموم سختی ها تونسته بود تمام اعضا رو خوشحال کنار همدیگه نگه داره

اره، نامجون جواب سوالای ناگفته رو خودش پیدا میکرد

جیمین بیشتر اون روزو از اتاقش خارج نشد
ویکوک که چندبار بهش سر زدن اونا رو با جمله:"برای اجرای پسفردا تمرین میکردم،خسته ام" پیچونده بود

مکنه ها سعی کردن انرژی منفی اطراف اتاق جیمینو نادیده بگیرن و خودشونو با حرف جیمین قانع کنند:"حتما استرس داره و خسته اس،بزاریم استراحت کنه،جیمینی زودی خوب میشه"

اره اونا جیمینو میشناختن، زودی دوباره سرحال میشد
پس نیاز نبود بابت رفتار عجیبش بازجوییش کنن
آره!

.........................
امروز بعد از مدت ها اجرای لایو داشتیم با حضور فن ها

جیمین به شدت استرس داشت
جیهوپ که دگرگونی جیمینو حس کرد لبخندی به لب اورد و خواست نزدیکش بشه که شوگا زودتر پیش قدم شد
_جیمین
جیمین سرشو بالا اورد و بهش نگاه کرد
_همه چی درست پیش میره نگران نباش
جیمین سری تکون داد و انگشتاشو بهم فشرد
جیهوپ لبخندش عمیق تر شد و جلو رفتو جیمینو بغل کرد
_اومووو جیمینی ما برای چی استرس داره؟ همه چی درست میشه
دل جیمین درهم پیچید، چشماشو بستو نفس عمیقی کشید و بازدمشو اروم بیرون داد

TogetherTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang