- فیلمی برای دیدن نداری؟
برای شکستن سکوت زمزمه کردم، تقریبا بعد از گرفتن غذا ها یک کلمه هم حرف نزده بودیم و فقط توی سکوت و زیر نگاه سنگین اون با غذا بازی میکردم.- من فیلم نمیبینم.
کوتاه گفت و با چشم های ریز شده بهم زل زد.- میتونیم به اکانت نتفلیکس من وصل شیم.
سریع رو به اون گفتم و ابروش رو بالا برد. سرم رو چرخوندم و با دیدن کنترل تلویزیونش به سمت جلو خم شدم و با برداشتنش به پوزیشن قبلیم برگشتم.دست به کمر مقابل تلویزیون ایستادم و سعی کردم نتفلیکسش رو پیدا کنم. اون روی مبل نشسته بود و هر از گاهی تیکهای از پاستا رو با چنگالش توی دهنش میذاشت.
- بده به من!
صداش رو شنیدم ولی حرکت بعدیش کاملا من رو سورپرایز کرد چون یکدفعه با دست هاش وادارم کرد بچرخم و بند شلوارم رو به سمت خودش کشید تا بتونه کنترل رو ازم بگیره. با تعجب و چشم های درشت شده توی فاصله نزدیکی از اون متوقف شدم و دستم رو لبهی مبل گذاشتم تا نیافتم، تقریبا روش خم شده بودم و اون با ریز کردن چشم هاش به تلویزیون زل زده بود.- رمزم رو نمیخوای؟
سرم رو تکون دادم تا موهام کنار برن و بتونم واضح ببینمش. با شنیدن نچی از طرف اون خودم رو عقب کشیدم ولی دستش هنوز مثل قلابی بند شلوارم رو گرفت و عقب رفتنم مصادف شد با حلو کشیده شدنم توسط اون و نشستن روی رون پاش. با چشم های درشت شده نفس عمیقی کشیدم و با انگشت هام چنگی به شلوارش زدم که نیافتم.- آخ!
فریاد کشید و با دیدن جایی که چنگ زدم چشم هام درشت تر شد. من جدا قصد نداشتم درست به دیکش چنگ بزنم!- ببخشید! فاک خوبی؟
فریاد کشیدم و مقابلش زانو زدم و دست هام ناخواسته جلو رفتن و درست روی شلوارش کشیده شدن.- چرا.. داری.. دیکم رو میمالی؟
با ابرو های بالا رفته بین صورت جمع شدهش ازم پرسید و من نیم نگاهی به دست هام انداختم که نوازش وار روی جایی که چنگ زده بودم میچرخیدن.- فاک!
دوباره فریاد کشیدم و فقط ایستادم و دست هام رو پشت بدنم قفل کردم.- خوبی؟
با نگرانی پرسیدم و اون با نیشخند گوشهی لبش آرهی کوچیکی گفت. بی توجه به اینکه چه فیلمی رو داره انتخاب میکنه مشتی از سیب زمینی برداشتم و توی دهنم چپوندم. با به یادآوردن کاری که کردم چنگی به موهام زدم و دست به سینه نگاهم رو به زمین دوختم.- نیازی نیست خجالت زده بشی.
با پخش شدن تیتراژ سریالی که انتخاب کرده بود سرم رو بالا بردم و همزمان صدای اون رو شنیدم.- من خجالت نکشیدم.
روی مبل مقابلش نشستم و با چین دادن دماغم چنگی به چنگالم زدم. با شنیدن صدای خندهش سرم رو بالا بردم و اون هم متقابلا بهم زل زد.
YOU ARE READING
UNOV || KookV
Fanfiction[ یونووی ] پایان یافته ژانر : ایو / روزمره / تکست / توییتر / حاوی اسمات / RPF کاپل : اصلی ؛ کوکوی - فرعی ؛ یونمین جئون جونگکوک، بوکسر جذابی که کیم تهیونگ، یکی از معروف ترین خواننده های کره رو نمیشناسه! چی میشه اگه تهیونگ متوجهی یکی از توییت های اون...