- میتونی بری ادامهی سریال رو ببینی، بعدا این ظرف ها رو میشورم.
جونگکوک با گذاشتن ظرف های غذامون توی سینک به بیرون اشاره کرد و من ابرو هام رو بالا انداختم.- میتونیم همین الان انجامش بدیم!
با لبخندی اون رو کنار هل دادم و بدنش بین من و سنگ کانتر آشپزخونه گیر افتاد. به عقب تکیه داد و با نیشخندی به پهلوی من که کاملا به بدنش چسبیده بود نیم نگاهی انداخت.- خشکشون کن!
ابرو هام رو بالا انداخت و بهش اشارهای زدم. روم خم شد و حولهی کنارم رو برداشت. مو و خط فکش درست مقابل صورتم قرار گرفته بودن و من نتونستم مقاومت کنم و خیلی سریع بوسهای روی گونهش گذاشتم.متعجب عقب کشید ولی سعی کرد عادی رفتار کنه و فقط نگاهش رو روی نیم رخم قرار داد.
- کلیشهای نبود!
زمزمه کرد و تموم تلاشم رو کردم تا از شکل گرفتن لبخند بزرگ روی صورتم جلوگیری کنم ولی بی فایده بود! متقابلا لبخند کوچیکی زد و در سکوت به من که ظرف ها رو میشستم زل زد.دستش رو جلو آورد و تک تک لیوان و ظرف ها رو از روی سینک برداشت و خشکشون کرد. با تموم شدن کارم نفس عمیقی کشیدم و کمی به عقب خم شدم تا بتونم پذیرایی رو ببیینم.
- ساعت دوئه!
متعجب فریاد کشیدم و اون هم دستش رو روی قوس کمرم گذاشت و خودش رو عقب کشید و به ساعت نگاهی انداخت.- میتونم برسونمت خونه!
با لبخندی گفت و تنها بهش چشم غرهای رفتم. جدا میخواد من رو به خونهم برگردونه؟- باشه، صبر کن وسیله هام رو بردارم.
سریع گفتم و خودم رو عقب کشیدم و دستش از روی کمرم برداشته شد. بی توجه به اون به سمت سویشرت، کلاه و کیفم رفتم که صدای زنگ خوردن گوشیم رو شنیدم.- کاری داری جیمین؟
با دیدن موهای جیمین متوجه شدم که ویدیو کال گرفته، فقط امیدوار بودم که چرت و پرت نگه و باعث نشه جای رفتن به خونهی خودم نصفه شبی، بدون ماشین آوارهی خیابون شم.- چه خبرا بیبی؟
بالاخره دوربین رو عقب برد و با چرخوندن چشم هام بهش زل زدم.- هیچی، خونهی جونگکوکم.
با گفتن این حرف جونگکوک از آشپزخونه بیرون اومد و درست کنارم به دیوار تکیه زد.
ESTÁS LEYENDO
UNOV || KookV
Fanfic[ یونووی ] پایان یافته ژانر : ایو / روزمره / تکست / توییتر / حاوی اسمات / RPF کاپل : اصلی ؛ کوکوی - فرعی ؛ یونمین جئون جونگکوک، بوکسر جذابی که کیم تهیونگ، یکی از معروف ترین خواننده های کره رو نمیشناسه! چی میشه اگه تهیونگ متوجهی یکی از توییت های اون...