part 9 ; your eyes tell

18.7K 3K 491
                                    

- میدونی که تا وقتی اونقدر تیز بهم زل زدی خوابم نمیبره، درسته؟
با بدبختی ناله کردم و نگاهم رو از سقف برداشتم و به اون که درست کنارم روی پهلو خوابیده بود دادم. با نگاه سنگینش کل این بیست دقیقه رو بهم زل زده بود و حتی تلاشی هم نمیکرد که اون رو بپوشونه. قبل از این بیست دقیقه واقعا غرق خواب بودم ولی درست زمانیکه فهمیدم اون فقط با یک شلوار قراره بخوابه خوابم تبدیل به ذره هایی از توهم شد.

- تقصیر من نیست.
کوتاه گفت و من هم رو پهلو چرخیدم تا مستقیما بهش زل بزنم. سعی میکردم نگاهم پایین تر نره و خودم رو کنترل کنم ولی عجیب به نظر میرسیدم! مطمئنم درست مثل دیوونه ها نگاهم بین اون و بدنش میچرخید.

- ذهنم درگیر شده.
ادامه داد و ابروم رو بالا فرستادم.

- درگیر چی؟
کوتاه پرسیدم و ابرو هام رو بالا فرستادم.

- جدا باکسرت چه شکلیه؟
با نیشخند بزرگی روی صورتش زمزمه کرد و من ضربه زدن وحشیانه به سینه‌ش رو از خودم دریغ نکردم.

- چرا به باکسرم فکر میکنی؟
تقریبا غریدم و اون سعی کرد لبخند بزرگ روی صورتش رو کنترل کنه.

- فقط بخواب کیتن.
با شنیدن کلمه‌ی کیتن با تعجب خودم رو عقب کشیدم و بهش زل زدم. اون هم که انگار ترسیده باشه متقابلا زل زد.

- چرا بهم میگی کیتن؟
زمزمه کردم و اون که تازه فهمید دلیل تعجبم چیه لبش رو جلو فرستاد.

- تو چرا من رو توی آشپزخونه بوسیدی و بعدش توی اتاقم بغلم کردی؟ به همون دلیل.
سریع زمزمه کرد و من با ابرو های بالا رفته کاملا روی تخت نشستم و بهش زل زدم.

- خب اون ها یک جورایی دوستانه بود.
دروغ مسخره‌ای گفتم و ثانیه‌ای بعد قهقهه‌ی اون رو شنیدم.

- تو به دوستت نود میدی؟

- آره ولی من که بهت نود ندادم.
سریع جوابش رو دادم و اون با مکثی بهم زل زد.

- پس اگه الان..
دستش دور کمرم پیچیده شد و درست همون لحظه با خودم فکر کردم که چقدر هوا گرمه! آروم من رو به جلو خم کرد و برای نیافتادنم مجبور شدنم کف دست هام رو روی سینه‌ی لختش قرار بدم.

- ببوسمت هم میگی دوستانه بود؟
با نیشخندی روی لب هاش کمرم رو نوازش کرد و نگاه من بین لب و چشم هاش میچرخید.

- امتحانش کن.
زمزمه کردم و بعد از شنیدن حرفم بی هیچ مکثی من رو به جلو هل داد و لب های نرمش روی لب هام قرار گرفتن. من کاملا روی بدنش افتاده بودم و دست های اون روی قوس کمر و موهام حرکت میکردن.

زبونش رو روی لب هام میکشید و حس کردن نوک انگشت هاش روی پوستم باعث میشد بلرزم. دستم رو بالاخره لای موهاش فرو بردم و سرم رو کردم تا راحت تر بتونم ببوسمش.

UNOV || KookVWhere stories live. Discover now