part 17 ; Sway with me

16.8K 2.4K 161
                                    

- تهیونگ کارم تموم شد، کجایی؟
صدای فریاد جونگکوک توی خونه پیچید و باعث شد با نیشخندی لبم رو تر کنم. میدونستم که اگه صداش نکنم تا ابد روی صندلی های آشپزخونه‌م میشینه و سمت اتاق نمیاد پس در اتاق رو باز کردم.

- خب جونگکوک..
با دیدنش درست وسط پذیرایی لبخندم پررنگ تر شد.

روی پاشنه‌ی پاش چرخید و دنبال منبع صدا که من بودم گشت. با دیدنم توی راهرو ابروش رو بالا فرستاد و منقبض شدن فکش رو حس کردم.

- تهیونگ این چه..

- خودت نگفته بودی باید به خاطر تو دوباره بپوشمش؟
دستم رو به کمرم رسوندم و آروم قوسش رو لمس کردم. نفسش سنگین شده بود و میتونستم فشاری که روشه رو تصور کنم.

چرخی زدم و دوباره به صورتش نگاهی انداختم. هنوز محو من بود و نگاهش روی بدنم میچرخید.

- داری یک کاری میکنی که کنترلم رو از دست بدم.
با خودش زمزمه کرد و قدمی به سمتش برداشتم. نگاهش رو به صورتم داد و با لبخند کجی به لب های خیسش خیره شدم.

- صبح بخیر!
خیلی واضح مسخره‌ش کردم، این کاملا معلومه که من میخوام کنترلش رو از دست بده!

دستم رو دور گردنش حلقه کردم و حالا شکم تقریبا لختم به بدن اون برخورد میکرد پس با مکثی دستش رو روی کمرم قرار داد و بدنم رو کاملا به خودش چسبوند.

ثانیه‌ای بعد لب هاش روی لب هام کوبیده شدن و با گاز های وحشیانه‌ش نشون میداد که کاملا کنترلش رو از دست داده. خیلی هم خوب، فعلا نیاز نیست کسی خودش رو کنترل کنه!

بدنم رو به عقب هل داد، دست هاش رو زیر رون پام برد و در کسری از ثانیه وادارم کرد پاهام رو دور کمرش حلقه کنم. لباس زیادی تنم نداشتم و فقط پنتی بود که یک بخش هایی رو پنهون میکرد.

زبونش روی لب هام کشیده میشدن و باعث میشد خیس تر بشه. کمرم رو به جلو خم کردم و ازش خواستم که به اتاقم بریم. بدون قطع کردن بوسه چنگی به باسنم زد و من رو همچنان روی بدنش قوی خودش نگه داشت.

بوسه رو قطع نمیکردم و حتی نمیتونستم جلوم رو ببینم.

- کدوم اتاقته؟
با صدای خش دارش پرسید و عقب کشیدم. به در اتاقم اشاره کردم و جونگکوک به اون سمت قدم برداشت. در رو باز کردم و نور قرمز اتاق باعث شد ابرو هاش رو بالا بفرسته.

- قرمز؟

- سکسی نیست؟
با پوزخندی گفتم و اون با ریز کردن چشم هاش تاییدم کرد. نور قرمزی که با سیاهی تلفیق شده بود فضا رو تیره میکرد و من هاله‌ی قرمز رنگی از صورت اون فاکر میدیدم.

باسنم رو روی تخت قرار داد و پاهام رو از دور کمرش برداشتم. ردی تخت دراز کشیدم و اون بعد از درآوردن تیشرتش بوسه‌ای روی ترقوه‌م قرار داد و پنتی مشکی رنگ رو کنار زد.

UNOV || KookVOnde histórias criam vida. Descubra agora