فکر میکنم که تو را برای همیشه از دست میدهم،
مانند ستارگان که خورشید را در آسمان صبح گم میکنند.
بعدا بهتر از هرگز است،
حتی اگر تو بروی،
من به راهم ادامه خواهم داد...______________________________________________
به شعله شمع هایی که دورش روشن بودن نگاه میکرد و به صدای ریخته شدن آهسته آب گوش میداد.
مدتی از پر شدن وان میگذشت، اما چون بی حوصله بود دلش نمیخواست خم بشه و شیر آب رو ببنده.
زیر گردنش یه حوله نرم قرار داشت و کف روی بدنش رو پوشونده بود.
قژ قژ در و به هم خوردن سکوت محیط، باعث شد سرشو آروم بچرخونه و به پسری که با دو لیوان مشروب به داخل میومد چشم بدوزه.
- چرا دیر کردی؟
پسر لبخند بانمکی بهش زد و جلوتر اومد، لیوان ها رو روی سکوی سنگی وان گذاشت و برای بستن شیر به سمت دیگه ی حمام رفت.- داشتم دنبال لیوان تمیز میگشتم.
ته هیونگ چرخشی به چشمهاش داد و یه دستش رو از بین کف ها بیرون آورد.
- تو از منم تنبل تری.
همونطور که بدنه سرد لیوان رو بین انگشتهای داغش میگرفت، به پسر که درحال درآوردن حوله تنش بود با لذت خیره شد.
- وقتی خدمتکارهای هتل برای تمیز کردن اتاق ها بیان، ظرفها رو هم میشورن.
ته هیونگ خودشو عقب کشید تا جا برای معشوقه اش باز بشه و قبل از وارد شدن اون به وان، شمع ها رو با نوک دو انگشت خاموش کرد.
پسر توی آب درکنارش نشست، گردنش رو به بازوی خیس ته هیونگ تکیه داد و با لیوانش به لیوان اون زد.
- باید فوتشون میکردی، اینجوری خودتو میسوزونی.
ته هیونگ تا آخرین جرئه مشروبش رو یک نفس نوشید و بخاطر تلخی زیادش هیسی گفت، لیوان پر از یخ رو با صدا روی سکوی وان برگردوند و سرشو کج کرد تا چهره دوست پسرش رو تماشا کنه.- من خیلی وقته ضد درد شدم.
دستش رو زیر چونه ی اون برد و صورتش رو به طرف خودش کشید تا لبهای مرطوب و قرمزش رو ببوسه، ولی متوجه ویبره موبایلش شد و نگاهش سمت پنجره حمام چرخید.
- جواب بده، شاید مهم باشه.
با جا به جا شدن پسر و نشستنش روی لگن ته هیونگ، نیشخندی گوشه لبش رو بالا داد و دستش رو دراز کرد تا موبایلش که به شیشه ی پنجره تکیه داده شده بود رو برداره.
چند لحظه طولانی به اسم سیو شده روی اسکرین تلفن همراهش زل زد و انگشتهای بازیگوشی که زیر آب دور آلتش تکون میخوردن رو حس نکرد.
شکل گرفتن اخم ریزی روی پیشونیش، مانع ادامه حرکت مچ دوست پسرش شد.
- کیه؟ته هیونگ بدون مکث گفت :
- بکهیون.
پسر با تردید نامعلومی به لبه ی وان چنگ زد تا از روی ته بلند بشه.
- پس... بالاخره... شمارت رو پیدا کرده...
اما ته هیونگ به موقع دست آزادش رو پشت کمر اون انداخت و محکم نگهش داشت.
- مگه نمیخواستی سوارم بشی بیبی؟
پسر با قیافه ی جمع شده ای روی موهای نقره ای رنگ ته هیونگ آب پاشید و صدای خنده ی اون توی حمام پیچید.
- اینجوری باهام حرف نزن... من ازت بزرگترم!
ته هیونگ با پشت دست صورتش رو پاک کرد و پیش از جواب دادن به موبایلش که بی وقفه زنگ میخورد، با لبخند دوست پسرش رو بوسید.
- هروقت توی تخت یا وان باشیم سن من بیشتره... بیبی.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Soulmate | Season2 | EXO
Fanficچانیول و بکهیون که سه جدایی غم انگیز رو توی زندگی های قبلیشون تجربه کردن، بالاخره میتونن بعد از دوباره پیدا کردن همدیگه به آرامش برسن؟ شاید هم روح بودن اونها برای پایداری رابطهشون کافی نباشه، ولی ممکنه بکهیون بتونه سرنوشتشون رو تغییر بده و جلوی تقد...