✶⊳Ep23: Apology | عذرخواهی

687 265 251
                                    

اگر بتوانی همواره در اکنون بمانی، انسان شادی هستی. آن وقت می فهمی که در صحرا زندگی هست، که آسمان ستاره دارد، و جنگجویان می جنگند، چون این بخشی از نوع بشر است. زندگی یک جشن است، جشنی عظیم، چون همواره در همان لحظه ای است که در آن می زی ایم، و فقط در همان لحظه.

بخشی از کتاب کیمیاگر
______________________________________________

( ۱ ماه قبل )

از سر بی حوصلگی انتهای خودکارش رو به میز فشار میداد و بعد از بالا پریدنش، دوباره خودکار رو به دست میگرفت و از نو باهاش بازی میکرد.
با اینکه هنوز اول صبح بود، بخاطر رابطه طولانی دیشب با دوست پسرش، چشمهای خسته اش رو به زور باز نگه داشته و به حرکت کند ساعت روی دیوار دفتر کارش نگاه میکرد.
زنگ خوردن تلفن همراهش، پلکهاش رو کمی باز تر کرد و روی صندلیش صاف نشست.
موبایلش رو برداشت و با دیدن اسم منشی دفتر جاناتان، دلش از استرس فشرده شد.
اون هیچوقت بهش زنگ نمیزد.
حتی وقتی اطلاعات خیلی مهمی برای گفتن داشت، بهش پیامک میداد و جرئت نمیکرد ریسک شنیده شدن مکالمه اش با رقیب کمپانی زی لدر رو بپذیره.
ته هیونگ به سرعت انگشتشو روی صفحه کشید و تماس رو وصل کرد.
- چیشده؟

منشی جاناتان با صدای آروم و خفه ای به حرف اومد :
- آقای کیم! همین الان پارک به رئیس زنگ زد و گفت داره هارد دوربین های مداربسته محل زندگیش رو میاره اینجا تا حافظش رو بازیابی کنه!
ابروهای ته هیونگ به هم نزدیک شدن و با صدای خشکی به تندی پرسید :
- خب چرا نگرانی؟ مگه اون نگهبانی که فرستادیم اونجا استخدام بشه، فیلم های حضور من توی ساختمون رو پاک نکرده؟
صدای هوم هوم فن و ریخته شدن آب از پشت تلفن به گوش میرسید. ظاهرا منشی جاناتان از داخل دستشویی بانوان بهش زنگ زده بود.
- چرا پاکشون کرده! ولی من فکر نمیکنم اون مارتینز احمق بلد باشه جوری فیلمها رو پاک کنه که قابل بازیابی نباشن!

ته هیونگ جوشیدن خشم رو توی رگهای سر خودش حس کرد و موبایلشو توی دستش فشرد.
اگه میتونست از داخل اتاق کارش در وسط شرکت زی لدر سر جاسوس دست و پاچلفتیش داد بزنه، حتما این کارو انجام میداد.
- الان باید اینو به من بگی؟
صدای دختر لرزید و با بغض زمزمه کرد :
- انتظار نداشتم اینجوری پیش بره!
ته هیونگ آه بلند بالایی سر داد و از روی صندلیش بلند شد.
- یه مشت نفهم بی عرضه رو دور خودم جمع کردم.
جای منتظر موندن برای شنیدن بهانه ها و عذرخواهی منشی جاناتان، تماس رو قطع و لیست مخاطبین موبایلش رو باز کرد.
برای شخصی که با نام " وکیل جئون " سیو شده و کنار اسمش یک قلب داشت نوشت :
" نقشه اول شکست خورد. پِلَن بی رو اجرا می کنیم. "

***

ماشینش رو توی پارکینگ کمپانی پارک کرد و بعد از باز کردن کمربندش، خم شد تا هارد دوربین ها رو از توی داشبورد بیرون بیاره.
به محض اینکه خواست در ماشین رو باز کنه و پیاده بشه، یک نفر دستگیره سمت راست رو کشید و با پرویی روی صندلی کنارش نشست.
چانیول با قیافه ی جا خورده و اخم آلودی، گردنش رو چرخوند و به پسر کم سن و سال بغل دستش زل زد.
- عادت داری سرت رو بندازی پایین و بی اجازه سوار ماشین بقیه بشی؟
ته هیونگ با اعتماد به نفس خاصی، صورتشو برگردوند و متقابلا به چانیول نگاه کرد.
- صبح بخیر آقای پارک.
ابروهای چانیول با دیدن خونسردی ته هیونگ، بیشتر از قبل توی هم پیچیدن.
- پیاده شو آقای کیم!

Soulmate | Season2 | EXOKde žijí příběhy. Začni objevovat