part 2

447 90 329
                                    


Please vote🌟🌟🌟

*

Smut warning*

_______________________________________

به محض متوقف شدن جگوار نقره ای رنگ هری جلوی در آپارتمانی که لویی نظیرش رو حتی توی شیک ترین صحنه های جرم هم ندیده بود، هری با طمانینه از ماشین پیاده شد و به سمت در سمت لویی قدم برداشت. اما قبل از اینکه بهش برسه لویی با چرخوندن چشماش درو باز کرد و باعث شد دست هری توی هوا خشک شه. که وقتی نیشخند محو لویی رو از این اتفاق دید اونو بالا آورد و بی دلیل گوشه ابروش رو خاروند.

_ خب... این.. این منم..!

هری با دستپاچگی و در حال نگاه کردن به آپارتمان گفت قبل از اینکه برگرده و به چشمای سرخ شده و خمار لویی نگاه کنه.

_ بلد نیستم کسی رو به داخل دعوت کنم ولی..

_ من قبول میکنم.. فقط دست از وقت تلف کردن بردار!

لویی بی پرده گفت که باعث شد لبخند بی اراده ای رو لبای هری بشینه و بعد بی معطلی جلوی لویی شروع به حرکت بکنه. و چیزی که برای لویی حتی با وجود کاملا هوشیار نبودنش جالب و در عین حال عجیب بود جوری بود که هری سرشو پایین انداخته بود و سعی میکرد در حین دادن سویچ ماشینش به نگهبان پارکینگ نگاه و توجه کسی از بین آدمای توی خیابون رو به خودش جلب نکنه.

_ لطفا..

وقتی در آسانسور شیشه ای باز شد هری با احترام به لویی گفت و خودشم بعد از اون سوار شد.

وقتی آسانسور بالاخره توی طبقه هجدهم توقف کرد لویی پشت سر هری با احتیاط قدم به داخل خونه ای که در آسانسور مستقیما به داخلش باز میشد گذاشت و برای چند لحظه با دیدن اون شکوه و بزرگی نفس توی سینش حبس شد.

_ واااو...

لویی با هیجان و سرمستی گفت و بعد بدون توجه به میزبان به سمت جلو قدم برداشت تا همه اجزای خونه رو دقیق تر تماشا کنه. دکوراسیون گرم و گرون قیمت و پر از رنگی که تابلوهای عجیب و غریب و عتیقه های باور نکردنی جذابیتش رو هزار برابر کرده بود و تقریبا به هر گوشه ای که نگاه میکرد یه چیز جالب برای تماشا کردن پیدا میکرد.

_ این واقعا امضای فردی مرکوریه؟

لویی با دهن باز مونده از تعجب پرسید و بعد در حالی که سعی میکرد با پلک زدن از تار دیدن اطراف جلوگیری کنه دقیق تر به گیتار برقی چوبی گوشه دیوار چشم دوخت.

_ آره هست.

صدای هری به شدت نزدیک تر از فاصله ای که لویی انتظارش رو داشت شنیده شد که باعث شد لویی بی اراده کمی از جا بپره و به پشت سرش برگرده تا قد بلند اون مرد رو دقیقا روبروی خودش پیدا کنه و نگاهش برای چند ثانیه روی یقه باز پیرهن سفید رنگی که حالا هیچ کتی روش نبود ثابت بمونه.

To hell and back [L.S]Where stories live. Discover now