Please vote🌟🌟🌟
_______________________________________۵ جولای ۲۰۱۸
"_من همیشه تلاش کردم توصیه های خوبی بهت بکنم لویی... مثل پسری که هیچوقت نداشتم دوستت داشتم.."
اون صدا برای بار صد و چندم توی فضای ساکت اتاق بیمارستان پخش شد قبل از اینکه لویی با دستی که سرم بهش وصل شده بود دوباره اون ویدیو رو به چند ثانیه قبل تر برگردونه و با تمرکز و دقت به صفحه لپ تاپ روی پاش زل بزنه.
_ میتونم بیام تو؟
صدای لیام بود که بعد از باز کردن آروم در اتاق ازش پرسید و بدون اینکه جوابی از طرف لویی بگیره به آرومی قدم به داخل گذاشت و روی صندلی کنار تخت نشست.
نگاهش رو توی سکوت سنگین بینشون روی چهره مبهم لویی چرخوند تا چشمای گود رفته و نگاه پر از دقتش رو دنبال کنه که هنوزم روی صفحه لپ تاپ خیره مونده بود و بدون حتی پلک زدن یه قسمت خاص از ویدیو رو بارها و بارها پشت سر هم پلی میکرد.
_ واقعا نمیخوام عصبیت کنم لویی ولی اصلا فکر نمیکنم این کار سالمی برای انجام دادن باشه..
با صدای بغض دار و غمگینش رو به لویی که هنوزم هیچ عکس العملی بهش نشون نداده بود گفت و کمی منتظر موند تا حداقل توجه اون رو به خودش جلب کنه اما به نظر میرسید که لویی حتی نمیتونه حضور شخص دومی رو توی اتاق احساس کنه.
"_ من بهت گفتم که بس کنی! از هر راهی که میشد تلاش کردم.. چون نمیخواستم بهت آسیب برسونم! تا وقتی که تو.. توی لعنتی همه چیزو ازم گرفتی"
لیام با شنیدن صدای دیوید از توی دیدیو و تماشا کردن لویی در حالی که جوری به اون صفحه زل زده بود انگار داره برای اولین بار میبینتش و به واقعی بودنش شک داره آه بی صدایی کشید و برای چند لحظه با کلافگی روشو برگردوند قبل از اینکه دوباره به نیمرخ لویی زل بزنه و از اول تلاش کنه.
_ من ترتیب کارای پزشکی قانونی مریدیث رو دادم... چند روز دیگه مراسم خاکسپاریش انجام میشه..
انگشتای لویی دوباره به سرعت حرکت کردن تا ویدیو رو چند ثانیه متوقف کنن و بعد دوباره به چند ثانیه عقب تر برگردونن. و لیام هم در همین حین در حالی که با نگرانی حرکاتش رو زیر نظر گرفته بود به حرف زدن ادامه داد.
_ و... سه تا تیم جستجو به تیمای قبلی اضافه کردم.. اونا دارن سر تا سر انگلستانو برای پیدا کردن لوکیشنی که با فضای داخل ویدیو مچ باشه میگردن و مطمئنم به زودی..
_ به چشمای فردی نگاه کن!
لویی با صدای شکسته و خش دار اما جدیش حرف لیام رو قطع کرد و بعد بی توجه به هرچیزی که اون داشت میگفت لپ تاپ رو به سمت لیام گرفت تا اون تکه از ویدیو رو دوباره براش پخش کنه.
YOU ARE READING
To hell and back [L.S]
Fanfiction_ من و تو به همدیگه گره خوردیم عزیزم. با هم از بالاترین جای بهشت رد شدیم و از اعماق جهنم گذشتیم! هیچ راهی وجود نداره که بتونیم بدون هم روی زمین خاکی زندگی کنیم...