اول شخص: امروز قراره داخل یه کار خونه ازمون بدم البته خیلی مطما که قبول میشم کی میتونی یه ادم به خوبی منو رد کنه اخه
تهمین:جمین دوباره داری میره یه جا دچار توهم شدی کم تر با خودت ودر ودیوار حرف بزن بود باش دیر شد
جمین:خوب حالا حسود خان یه جوریم کار کار میکنه انگار چه کاری هست حالا
تهمین:خودت میفهمی
جمین:وقتی رسیدم جلوی کار خونه انقدر بزرگ بود که فکم داشت میوفتاد روبه تمین برگشتم وگفتم حرومش بشه کار خونه به این بزرگی
تهمین:برو پایین بدبخت دیر شد اون لبو لوچتو جمع کن من ابرو دارم اون جا الان فکر می کنن از پشت کوه اومدی
جمین:وقتی وارد کار خونه شدیم دیگه رسما کف وخون قاطی کردم که کارخونه لوازم ارایشی با مواد غذایی دو محصول تو یه کارخونه یا خود عیسی مسیح چقدرم داخلش بزرگه
تهمین:ببین جمین وقتی کارت تموم شد من اینجا پشت در وایستادم منتظرتم
جمین:باشه منون، وقتی ازمون تموم شد چند ساعت بعدش نتایج اعلام شد خوب معلومه کی میتونه منو رد کنه
تهمین:خداروشکر که قبول شدی حالا بیا بریم بهت یه جایزه بدم چون از فردا به عنوان حساب دار کارخونه باید کار تو شروع کنی
جمین:ایول قبوله بریم
جمین:راستش یکم استرس داشتم انگشتام یخ کرده بود وقتی وارد دفتر جدیدم شدم یکم از استرسم کم شد بعد از جا به جا کردن پرونده های قدیمی به منشی گفتم پرونده های جدید برام بیاره از چیز ای که دیدم وفهمیدم رئیس این کارخونه باید ادم زرنگی باشه چون در عرض دو سال تونسته بود یه کارخونه ورشکست شده رو نجات بده وبرای خودش اسم ورسمی بهم بزنه
تهمین:به به اقای زحمت کش خسته نباشی
جمین:پسره کله خر نمیگی سکته میکنم یه اهم یه صدای یه زارتی یه زورتی یه چیزی
تمین:شرمنده داداش این طوری بیشتر حال میده
جمین:الان وقتی خشتک تو پاره کردم دادم باهاش برات لباس عروس دوختن میفهمی وایستا که امدم
YOU ARE READING
༻𝑴𝒚 𝑩𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 𝑺𝒑𝒐𝒖𝒔𝒆༺
Fanfiction{ژانر:رومنس/درام/اسمات} {آپ:معلوم نیست} {کاپل:کوکمین} {خلاصه : کوک:عزیزم میشه یکم دیگه بغلت کنم خواهش میکنم یکم بیشتر تو بغلم بمون جمین؛ کوک بس کن دیگه داره دیرت میشه تازه خوشم نمیاد بچه ها با صدای ما بیدار شن کوک:اونا بیدار نمیشن یکم بیشتر لطفا} {...