p.t 20

632 100 24
                                    

(جیمین)

وقتی صبحونه خوردیم با ماشین منو رسوند خونه تو مسیر به خاطر دست گل صبح مثل کسایی که تازه بعد از میلیون ها سال از خونه بیرون اومده باشه فقط از پنجره به بیرون زل زده بودم وقتی رسیدیم با خدافظی مختصر از ماشین دورشدم ولی صداشو شنیدم که گفت برای کمک توی حساب رسی کارخونه منتظرمه

تمین:خوش اومدی قربان میگفتی خودم میومدم استقبالت

جیمین:برو اونور حوصله ندارم

تمین:من برم یه شب اتشین با دوست پسرم داشته باشم نه حوصله دارم نه کمری برای راه رفتن

دمپای پرت کردم سمتش که خورد توی کمرش

جیمین: حالا تو دیگه کمر نداری

یک هفته بعد از تموم شدن کریسمس کارخونه باز شد من و تمین اماده شدیم تا برگردیم سرکار وقتی داشتیم اماده میشدیم تمین گفت قراره دوستش تولد بگیره و چون منو میشناسه من دعوت کرده به همین خاطر من و تمین مجبور شدیم یه تیپ خفن بزنیم وبه سمت کارخونه راه بیفتیم چون بعد از کارهای کارخونه قراره بود بریم تولد مثل همیشه رفتم توی دفترم به پرونده هام رسیدگی کردم

(جونگکوک)

امروز همه ی کارگرا دوباره برمیگردن سرکار هاشون ولی این وسط من منتظر یه نفر دیگم وقتی دیدم داره با تمین میره سمت دفترش دنبال یه بهونه بودم که برم توی دفترش که چشمام به برگه های حساب رسی نشده کارخونه افتاد چه بهونی بهتر از این برگه هارو برداشتم راه افتادم سمت دفترش چندتا ضربه به در زدم که با صدای بیا تو روبه رو شدم درو باز کردم رفتم تو پشتش به من بود و اون شلوار ولباس تنگ که قفسه سینشو نشون میداد دقیقا جلوی چشمای من بود توی مهمونی کریسمس انقدر خوشگل نشده بود واین باعث میشد بیشتر بخوام نگاش کنم وقتی متوجه پشت سرش شد برگشتم سمت منو احترام گذاشت

(جیمین)

وقتی برگشتم پشت سرمو نگاه کنم با دوتا چشمای خمار مواجه شدم که مثل گرگ گشنه داشت منو نگاه میکرد صندلی براش اوردم که بشنه وقتی نشست چندتا برگه گذاشت روی میز گفت میخواد که کمکش کنم تا حلش کنه وقتی دست مو دراز کردم تا برگه هارو بردارم مچ دستمو گرفت منو کم کم کشید سمت خودشو وقتی منو تقریبا نشوند روی پاهاش دم گوشم زمزمه کرد

جونگ کوک:برای کی انقدر خوشگل کردی همونی که اون روز منو باهاش اشتباه گرفتی توی بغلم خوابیدی یا برای تمین

دستاش مسیر رو نام تا عضو طی میکرد واین باعث میشد بیشتر داغ کنم خواستم بلند شم که مانع شد لب های داغشو روی گردنم گذاشت اروم اروم بالا اومد تا به لبام رسید منتظر اجازه بود که با بستن چشمام این اجازرو بهش دادم بوسه هاش تا وقتی ادامه داشت که دستاش توی لباسم فرو رفت

༻𝑴𝒚 𝑩𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 𝑺𝒑𝒐𝒖𝒔𝒆༺Where stories live. Discover now