part 7

645 123 26
                                    

دیگه اون روی سگم داشت بالا میومد گوشی قطع کردم رفت سمت در درو با اعصبانیت باز کردم رفت تو اشپز خونه که دیدم کسی نیست یعنی چی اینا که همین الان اینجا بودن چی شدن پس صدای گاز ماشین توجه منو به خودش جلب کرد وقتی از پنجره نگاه کردم دیدم رئیس کار خونه داره اون دوتا بچه سوار ماشین میکنه وقتی باهاشون خداحافظی کرد اومد داخل خونه وقتی منو دید اومد سمت

جونگ کوک:عزیزم تو چرا سوپ کامل نخوردی حالت خوب نمیشه ها

جیمین:ببخشید اقای رئیس ولی میشه لطفا این شوخی مسخررو تموم کنید من کلی کار دارم باید انجام بدم هنوز حساب زیادی مونده که برای کارخونه انجام ندادم

جونگ کوک؛ جیمین تو چت شده چرا یه جور رفتار میکنی که انگار منو بچه هارو نمیشناسی

جیمین:رفتار نمی کنم، واقعا نمیدونم اون بچه ها کی هستن، کم کم بهم نزدیک شد دستاشو دور کمرم حلقه کرد شکمم اروم نوازش کرد

کوک:حالا دیگه نمیدونی این بچه ها از کجا اومدن میخوای بهت نشون بدم فکر کنم به خاطر چند روز مسافرت بودن من و دور بودن از هم ناراحت باشی

جیمین:چرا داره خودشو بهم انقدر میچسبونه فقط یه ذره دیگه تا برخورد عضو هامون باهم فاصله داشتیم که یه دفعه گوشیش زنگ زد اوه خدایا جون سالم به در بودم ولی زکی شانس گوه بدون اینکه منو ول کنه گوشی جواب داد همین طور که داشت حرف میزد منو روی اپن نشوند وچی دارم میبینم داشت ارم شلوارمو پایین میکشید که دستشو گرفتم و نزاشتم

جونگ کوک:بله او تمین چطوری پسر چه خبرا چیزی شده اره ما خوبیم چطور چی جیمین نه چیزی نشده اونم حالش خوبه باشه میدم باهاش حرف بزن

جیمین:تمین خر یه ادم چقدر میتونه ضایع باشه اخه چرا الان زنگ زده مگه من خودم گوشی ندارم به اون زنگ زده گوشی از دستش گرفتم ، بله تمین کاری داری راجب چی اهان راجب اون موضوع نه همه چیز خوبه اره مطما باش اهوم اره مراقب، وقتی داشتم با تمین حرف میزدم احساس کردم یه چیزی از پاهام به سمت شلوارم رفت ولی حواسم به حرف تمین بود که نتوستم خودمو نگه دارم واه کشیدم سرمو اوردم پایین که دیدم دستاش توی شرتمه داره عضومو میماله

تمین:جیمین حالت خوبه

ــــــــــــــــــــ
سلام نمیتونین تصور کنین پارت بعد چیمیشه
خب زیاد حرف نمیزنم
ووت7
کامنت10

༻𝑴𝒚 𝑩𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 𝑺𝒑𝒐𝒖𝒔𝒆༺Where stories live. Discover now