_ نزدیک دو روزه که خودشو توی ازمایشگاه حبس کرده . هیچ دستوریم نمی ده . و اصلا ب این ک یه پلیس احمقو توی امارت نگه داشته هیچ توجهی نداره .
انتظار داری من چه غلطی بکنم ها ؟مگی بلند داد کشید با اخم روشو از لیزی گرفت .
لیز _ مگ ببخشید ببخشید حرفم اشتباه بود .
پشت سر هم عذر خواهی میکرد و دستش رو روی شونه ی معشوقه ی پنهانش گذاشت .
مگی _ این طوری نمیشه . دیگ باید یه حرکتی بزنم .
از جاش بلند شد و بدون نگاهو کوچکی به لیزی از اتاق خارج شد .
هری _ سردین من جا برای یه پلیس دیگ رو ندارم . حواستو جمع ...
حرفش با باز شدن ناگهانی اتاق شکست و با اخم به خواهرش که متشنج خودشو توی اتاق پرت میکرد نگاه کرد .
مگی _هری دست از این بچه بازی بردار .
هری پوکر به چهره ی برافروخته ی خواهر نگاه کرد و بعد از این ک علامت سوالی ابروهاش رو بالا انداخت با سر به سردین اشاره کرد که از اتاق خارج بشه .
مگینولیا منتظر شد تا سردین کاملا اتاق رو ترک کنه
و بعد ادامه ی حرفش رو بزنه .مگی _ توی لنتی دو روز پاتو از اون آزمایشگاه نزاشتی بیرون و من مجبور بودم برای دو روز جور دم و دستگاه تورو بکشم متوجهی ؟
هری بعد از این ک تعجبش از حرکت های متشنج مگی خوابید از جاش بلند شد و به جلوی میزش تکیه زد .
هری _ پس چطور میخوای یه روز این دم و دستگاهو اداره کنی مگ ؟
مگی عصبی موهاش رو کشید و به طرف هری یورش برد .
مگی _ گفته بودم دیگ حرفشو نزن . من یه دکتر لنتیم . ترجیح میدم دیگه ریختتو نبینم تا این که یه روز مجبور باشم این جا رو بگردونم عوضی .
هری مچ های خواهرش گرفت و اونو از خودش فاصله داد و با اخم به اشکایی که از چشماش پایین می ریختن نگاه کرد .
خودش می دونست حرفی رو زده بود که مگی ازش نفرت داشت .
همیشه سعی میکرد از همه چی فاصله بگیره و هیچ وقت دلش نمی خواست جایی که هری یا پدرش ایستاده بودن وایسته .هری _ باشه مگ تمومش کن .
مگی جیغی از رو کلافگی کشید و از هری جدا شد .
YOU ARE READING
amusement park (L.s)
Фанфикتقدیر بد راهی رو برای اشنایی دو فرد انتخاب کرد انتقامی سرد . پازلی که یک قطعه ش گم شده تیر و گوله و خون . همه ی اینا دلیل نفرت دو شخصیت متضادن یکی برای زنده موندن دست و پا میزنه دیگری برای مرگ . و بین همه ی تضا...