از ماشين پياده شد کارت شناسايش رو به نگهباني ک در درب ورودي بود نشون داد .
ماشین رو به داخل شهربازی روند و کنار کیووسک مخصوص بازرسی ایستاد . وسایلش رو برداشت و خودش رو از ماشین بیرون کشید .
ل _ جیسون بلند شو .
و بعد بدون این که نگاه دیگه ای بکنه از ماشین دور شد .
الان تقریبا دو ساعتی می شده که داشتن دوربین های امنیتی رو چک می کردند . و همون طور ک انتظار می رفت هیچی پیدا نکرده بودن .
ج _ لعنت . همش دست کاری شده .
لویی نگاه جدیشو به جیسون داد ک حالا رو صندلی ولو شده بود .
ل _ تو ک انتظار نداشتی ک به همین راحتی باشه . اگه قرار بود ک فیلمی مونده باشه که دیگ منو اینجا نمی خواستن .
فایلا رو به فلش انتقال داد . بلند شد دکمه کتشو بست و بعد از این ک از پسری ک کمکشون کرده بود خدافظی کرد و از اتاق بیرون زد .
ج _ هیی لویی وایسا . کجا می ری .
بی توجه به جیغ جیغایی ک از پشت سر خطاب قرارش می دادن به راهش ادامه داد .
تلفنش رو از جیبش بیرون کشید و مشغول شد
_ هی الکسیس .
_ نه ببین چیز به در بخوری نیس . نه گوش کن .
می خوام یه قرار ملاقات با مادر پدرش بزاری ._ نه وقت هست سریع انجامش بده .
_ باش برمی گردیم .
دستش رو روی تاچ صفحه کشید و بعد چشماش رو به جیسون دوخت .
لو _ باید بر گردیم .ج _ واات ؟ لویی تو که عملا هیچ کاری نکردی .
لو _ چرا دوربینا رو چک کردم .
ج _ لعنت بهت می گفتی فیلمشو بفرستن .
خسته چشماش رو رو هم فشار داد و چرخید سمت ماشین .
لو _ جی من همیشه این کارو می کن .حالام سوار شو .
کل راهو سعی می کرد جو متشنج ماشینو کنترل کنه
لو _ جیسون خواهش می دیگه حرف نزن . حتی یه کلمه . بزار فکر کنم .
ج _ اخه لو ...
لو _ شیششششش . جیسون دزدیدن یه بچه اصلا پرونده سختی نیس . من خودم می تونم حواسم به خودم باشه . هر چیم که باشه مهم نیس . فقط ساکتشو خواهش می کنم .
و بقیه راه که تو سکوتی نصفه نیمه گذشت .
لو _ منظورتونو نمی فهمم .
_ اون شب خب ببینید ..
بی جون ناله ای کرد و خودشو به بازوی شوهرش چسبوند .
_ ماتیلدا با یکی دوست شده بود . یه پسری که فک کنم فقط 1 یا 2 سال از بزرگتر بود .
پسر از خانوادش جدا شده بود . و قرار بود تا وقتی دوباره پیداشون کنه پیش ما باشه . چندجا رو باهم بردیمشون . تا این که شارژ کارت اد تموم شد . من رفتم کارتو براش شارژ کنم . لیزم رفته بود سیب زمینیایی ک سفارش داده بود و بگیره .
وقتی بر گشتیم اد و ماتیلدا نبودن . هیچ کدوم .اخمایی که تو هم کرده بود رو باز کرد .
لو _ شما چیز از خانواده اد نمی دونید ؟
_ خب اونشب اد با گوشیش به خانوادش زنگ زد و گفت با ماعه . و خب ما فقط در همین حد می دونیم .
دستاش رو روی صورتش کشید . تلفنو برداشت .
لو _ هی ببین می خوام برام ریاست شهربازی رو بگیری .
_ نه مشکلی نیس فقط سریع .
تلفن رو توی دستش نگه داشت و به زن و شوهر رو به روش نگاه کرد .
_ الو سلام .
_ بازرس تاملیسون هستم .
_ نه ممنون . راستش یه سوال داشتم .
_ مطمئنید اون شب فقط گزارش مفقوط شدن یه بچه رو داشتید ؟
_ مطمینید ؟
_ باشه ممنون .
کلافه تلفنو بر گردوند سر جاش .
لو _ اونشب کارت کی رو شارژ کردید ؟ مال اد بود ؟
_ بله مال اون بود .
لو _ پس اون کارتو می خوام هنوز داریدش ؟
_ خب بله تو کیف پولمه . قبل ورودمون گرفتنش .
سری تکون داد از جاش بلند شد . و بدون حرف اضافه ای از اتاق خارج شد .
لو _ کیف پولشو بده من .
_ چرا چی شده ؟
لو _ باید یه چیزی رو چک کنم .
و بعد کف پول قهوی ای رو از روی میز بر داشت .
لو _ بیا کیفت کارتو پیدا کن .
کیفو سمت مرد گرفت و منتظر بهش خیره شد . و بعد دوتا کارتی ک به سمش گرفته بود رو ازش گرفت ._ خب راستش این دوتان نمی دونم کدومش مال اد عه .
لو _ باش مشکلی نیس .
بعد از این ک دستی به شونه زن و مرد کشید و سعی کرد بهشون قوت قلب بده از اتاق بیرون زد .
.
.
.
.
.
.
.
.ووت و کامنت یادتون نره مهربونا😊
YOU ARE READING
amusement park (L.s)
Fiksi Penggemarتقدیر بد راهی رو برای اشنایی دو فرد انتخاب کرد انتقامی سرد . پازلی که یک قطعه ش گم شده تیر و گوله و خون . همه ی اینا دلیل نفرت دو شخصیت متضادن یکی برای زنده موندن دست و پا میزنه دیگری برای مرگ . و بین همه ی تضا...