_مگی فکر نمی کنم دیگه بشه بیشتر از این جلوشو بگیریم .
مگی_پرفسور نمیشه دوز دارو هاشو بیشتر کنیم ؟
_تنها امیدم به خودتون بود ولی فکر نمی کنم بشه بیشتر از این به تاخیر بیندازیمش . داره کم کم خودشو بیشتر نشون میده .
مگی_پرفسور خواهش می کنم .
_مگی من نمی تونم معجزه کنم . بهش یه ارام بخش تزریق کن . بزار استراحت کنه . با خودش حرف می زنم وقتی به هوش اومد .
مرد میانسال دستی به شونه ی دختر کشید و بعد از خداحافظی ساده ای اتاق رو ترک کرد .
م_سردین برو هماهنگ کن رییسو می بریم عمارت اصلی .
س_بله خانم .
م_و لطفا کسی متوجه نشه .
س_حواسم هست .
مگی خسته به سردین نگاه کرد و بعد از این که ارام بخشی رو به سرم برادرش تزریق کرد روی صندلی نشست و چشماش رو بست .
فضای گنگ و حس نااشنایی که تو وجودش بود اجازه باز کردن چشماش رو بهش نمیداد . خسته ناله ای کرد و سعی کرد چشماش رو باز کنه ولی وقتی گنگی و سردرد باز به سراغش اومد بیخیال شد سعی کرد اروم باشه .
دستاش رو روی تخت فشار داد و سعی کرد به خودش بیاد و در اخر تونست که چشم هاش رو باز کنه و باز اون اتاق نااشنا .
دردی که صورتش رو فرار گرفته بود باعث شد که دوباره چشم هاشو ببنده و باز سرش رو روی بالشت فشار بده .
و به صدا های گنگی که از اطراف به گوش میرسه گوش بده ._خانم به هوش اومده .
پسر از تخت دور شد و مکالمش رو ادامه داد .
_در را رو قفل میکنم خودمم توی اتاق می مونم .
_بله متوجه ام .
تلفن رو قطع کرد و و بار دیگ به مردی که روی تخت سعی میکرد با خسته گیش مبارزه کنه نگاه کرد .
به سمت در اتاق رفت و بعد از قفل کردنش بی عجله روی صندلی نشت و بی خیال در حالی که کلت کمریش رو به بازی گرفته بود به دور اتاق چشم دوخت .
بعد از چند دقیقه که معلوم نیست به چند ساعت کشیده شدن تقه هایی که به در خورد پسر رو از روی صندلیش بلند کرد و در روی برای کسی که پشت در بود باز کرد.
_سلام خانم
مگی سری تکون داد و بعد از این که وضعیت لویی رو چک کرد سری از روی رضایت تکون دادن .
مگی_سردین هستی ؟
س_بله خانم ؟
م_وضعیتش بهتره میشه جابجاش کرد . یکی از اتاقا رو اماده کن تختو جابجا میکنیم تا رییس بگه چی کار کنیم باهاش .
YOU ARE READING
amusement park (L.s)
Fiksi Penggemarتقدیر بد راهی رو برای اشنایی دو فرد انتخاب کرد انتقامی سرد . پازلی که یک قطعه ش گم شده تیر و گوله و خون . همه ی اینا دلیل نفرت دو شخصیت متضادن یکی برای زنده موندن دست و پا میزنه دیگری برای مرگ . و بین همه ی تضا...