لویی گیج شده بود . اره این اولین پرونده ای نبود که بهش داده بودند اما این حادثه ای که این چند روزه سر تیتر تمام روزنامه های شهره . و می دونست اگه بتونه این پرونده رو هم حل کنه چقدر معرف می شه . ولی اون الان نیاز داشت از یکی کمک بگیره و قطعا تنها کسی که می تونن کمکش کنه جیسونه .
قبلش بهتره بره دفتر رییس چون بهش گفته بود فردا اول وقت پیشش باشه
لو _ اجازه هست بیام تو
م _ بیا .
لویی در باز کرد و رفت داخل . ماکسیم خیلی صاف رو صندلیش نشسته بود و داشت قهوش رو می خورد لویی رفت جلو و کنار میزش وایساد .
م _ خب تاملینسون بلاخره اومدی . اونو برداره .
و با دستش به پوشه روی میز بود اشاره کرد . لویی دستش رو دراز کرد و پوشه رو برداشت .
م _ ببین لویی این پرونده که الان دستته خیلی سخته . و من بهت اعتماد دارم ولی فکر می کنم تو نیاز داری کسی کمکت باشه . بهتره یه دست یار داشته باشی .
لو _ نه . فکر نمی کنم این پرونده انقدر سخت باشه که نیاز به دست یار باشه من از پسش بر میام
م _ این قدر زود تصمیم نگیر پسر جون حتما یه چیزی تو این پرونده دیدم که دارم اینو بهت می گم .
لو _ باشه اگه دیدم نیازه حتما یکی رو با خودم می برم .
م _ بازم تصمیم با خودت .
لو _ ممنونم .
م _ دیگه می تونی بری .
تکونی به خودش داره و بعد ثانیه ای از اتاق خارج شد .
واقعا خوش حال بود و می دونست الانه که بترکه برای همین دوید به طرف دفتر جیسون .
بدون در زدن وارد اتاق شد و مثل همیشه جیسون رو دید رو صندلیش لم داده و پاهاش روی میزن .
لو _ جیسون ... باورت نمیشه چی شده .
لویی با داد گفت و وارد اتاق شد .
ج _ هووو . چته ؟ چرا باز وحشی شدی ؟
لو _ این جای تبریکته احمق .
ج _ چی شده ؟
جیسون خیلی به تفاوت گفت
لو _ حدس بزن .
ج _ خب اممم اهان ماکسیم بهت گفته افرین مادر فاکر پرونده رو خیلی بهتر از جیسون بد بخت انجام دادی ؟
لویی پوزخند زد .
لو _ اون که دیگه گفتن نداره ولی نه .
ج _ ببین لویی اعصابمو به فاک نده و فقط اون دهنتو وا کن و بگو کی رو باز به فاک دادی ؟
لو _ پرونده ... پلیژر بیچ و کوچه ی اسپرینگ ..... رو دادن به من .
لویی حرفش رو کشید کشید و با زوق گفت .
جیسون پرونده ای رو که تو دستش داشت رو محکم کوبید میز .ج _ چی ؟
لو _ همون که شنوفتی .
جیسون عصبی دستش رو کرد تو موهاش و سرش رو گذاشت روی میز .
ج _ تو این پرونده رو قبول نمی کنی .
لو _ چرا اتفاقا همین کار رو می کنم .
ج _ نه لویی خواهش می کنم .
جیسون گفت و دردمند لویی رو نگاه کرد
لو _ حالا حرص نزن ماکسیم گفت یه دست یار داشته باشم . و فکر کنم تو رو ببرم .
ج _ من ؟ عمرا . یه درصد فکر نکن من همکاری کنم
لو _ چیه بهت بر می خوره دست یار باشی یا می ترسی ؟
ج _ نه . تو نمی دونی لویی
لو _ اهان ولی من می دونم . تو حسادت می کنی که پرونده به این مهمی رو به من دادن ولی تو چی ؟
ج _ حتی اگه جای تو بودم و بهم می دادن هم قبول نمی کردم .
لو _ فعلا که نیستی .
و عصبی از سر جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون .
ولی کاش برای یه بارم ک شده به حرف جیسون گوش می داد و خودشو درگیر این بازی خطرناک نمی کرد .
YOU ARE READING
amusement park (L.s)
Fiksi Penggemarتقدیر بد راهی رو برای اشنایی دو فرد انتخاب کرد انتقامی سرد . پازلی که یک قطعه ش گم شده تیر و گوله و خون . همه ی اینا دلیل نفرت دو شخصیت متضادن یکی برای زنده موندن دست و پا میزنه دیگری برای مرگ . و بین همه ی تضا...