(15)

337 41 9
                                    

_لعنت بهت .

تکونی ب دستش داد و خواست از دختر فاصله بگیره ولی سستی بدنش اجازه نداد .

دستش رو روی بازویه دردناکش گذاشت . و بعد با چشمایی ک دیگ بسته شده بودن به روی زمین پرت شد .

دختر سری سرنگ رو روی سوزنش گذاشت و از لویی فاصله گرفت .

و تویه ماشینیش منتظر شد .

 

بدن بی جونش رو روی تخت گذاشتن و از اتاق خارج شدن .

_قربان تموم شد .

سردین _زیاد راحت نبود ؟

دختر شونه ای بالا انداخت و تکیه ش رو از دیوار  گرفت .

سردین _ خیلی راحت .

چشماش رو با مکث بست و از راه رو خارج شد .





_ بیدار شو .

چند بار به دست بی حسش کوبید . و ظرف رو کنارش زمین گذاشت .

_ می گم پاشو .

با پا پهلوش رو تکون داد ولی وقتی ری اکشنی ازش ندید متعجب روی زمین نشست و به مردی ک با نفسای ارومش هنوز بیهوش بود نگاه کرد .

چند بار دیگ صورتش رو صحنه ی اصابت ضربه هاش کرد

با عجله از اتاق خارج شد .

_ خانوم به هوش نمی اد .

مگی _  دو روزه که بیهوشه . دیگ خیلی وقته ک تاثیر دارو باید رفته باشه .

رفت سمت اتاق و کنارش رویه زمین فرود اومد .

علائم حیاتی ضعیفش رو چک کرد  .

مگی _بدو مرد بیارش  .

سریع بلند شد و دوید سمت ازمایشگاهش . بعد از این که یکی از تخت هارو اماده کرد پسر رو روی تخت گذاشت و سرم رو به دستش وصل کرد .

چنتا از دارو هارو توی سرمش تزریق کرد .

مگی _ بگو لیز بیاد سریع .

با عجله رفت پشت میزش و شروع کرد به گشتن کشو ها .

لیز _ مگی چی شده ؟

مگی _ لیز چی بهش تزریق کردی  ؟

لیز _همون دارویی ک دادی . من هچی رو توش عوض نکردم .

مگی _باورم نمی شه سریع بیار  شیشه ش رو  سریع بیار .

فریاد و زد و چند دقیقه بعد لیز شیشه دارو رو همراه با سرنگش به دستش ‌.

مگی _ هولی فاک .

سریع از جاش بلند شد و رفت سمت دیگه یه ازمایشگاه و بعد از چند ثانیه برگشت و شیشه ای دیگ رو رویه میز کوبید .

مگی _ لعنت بهت لیز .

شیشه ی پر از محلول رو رویه میز گذاشت و برگشت سمت لویی که هنوز همون طوری روی تخت خوابیده بود .

amusement park (L.s)Where stories live. Discover now