_لعنت بهت .
تکونی ب دستش داد و خواست از دختر فاصله بگیره ولی سستی بدنش اجازه نداد .
دستش رو روی بازویه دردناکش گذاشت . و بعد با چشمایی ک دیگ بسته شده بودن به روی زمین پرت شد .
دختر سری سرنگ رو روی سوزنش گذاشت و از لویی فاصله گرفت .
و تویه ماشینیش منتظر شد .
بدن بی جونش رو روی تخت گذاشتن و از اتاق خارج شدن .
_قربان تموم شد .
سردین _زیاد راحت نبود ؟
دختر شونه ای بالا انداخت و تکیه ش رو از دیوار گرفت .
سردین _ خیلی راحت .
چشماش رو با مکث بست و از راه رو خارج شد .
_ بیدار شو .
چند بار به دست بی حسش کوبید . و ظرف رو کنارش زمین گذاشت .
_ می گم پاشو .
با پا پهلوش رو تکون داد ولی وقتی ری اکشنی ازش ندید متعجب روی زمین نشست و به مردی ک با نفسای ارومش هنوز بیهوش بود نگاه کرد .
چند بار دیگ صورتش رو صحنه ی اصابت ضربه هاش کرد
با عجله از اتاق خارج شد .
_ خانوم به هوش نمی اد .
مگی _ دو روزه که بیهوشه . دیگ خیلی وقته ک تاثیر دارو باید رفته باشه .
رفت سمت اتاق و کنارش رویه زمین فرود اومد .
علائم حیاتی ضعیفش رو چک کرد .
مگی _بدو مرد بیارش .
سریع بلند شد و دوید سمت ازمایشگاهش . بعد از این که یکی از تخت هارو اماده کرد پسر رو روی تخت گذاشت و سرم رو به دستش وصل کرد .
چنتا از دارو هارو توی سرمش تزریق کرد .
مگی _ بگو لیز بیاد سریع .
با عجله رفت پشت میزش و شروع کرد به گشتن کشو ها .
لیز _ مگی چی شده ؟
مگی _ لیز چی بهش تزریق کردی ؟
لیز _همون دارویی ک دادی . من هچی رو توش عوض نکردم .
مگی _باورم نمی شه سریع بیار شیشه ش رو سریع بیار .
فریاد و زد و چند دقیقه بعد لیز شیشه دارو رو همراه با سرنگش به دستش .
مگی _ هولی فاک .
سریع از جاش بلند شد و رفت سمت دیگه یه ازمایشگاه و بعد از چند ثانیه برگشت و شیشه ای دیگ رو رویه میز کوبید .
مگی _ لعنت بهت لیز .
شیشه ی پر از محلول رو رویه میز گذاشت و برگشت سمت لویی که هنوز همون طوری روی تخت خوابیده بود .
YOU ARE READING
amusement park (L.s)
Fanfictionتقدیر بد راهی رو برای اشنایی دو فرد انتخاب کرد انتقامی سرد . پازلی که یک قطعه ش گم شده تیر و گوله و خون . همه ی اینا دلیل نفرت دو شخصیت متضادن یکی برای زنده موندن دست و پا میزنه دیگری برای مرگ . و بین همه ی تضا...