Chapter 1

3K 397 142
                                    

نگاهی به عکس چپتر بندازین تا رده سنی شخصیت ها دستشون بیاد.اگه عکسی نیومد نت رو روشن خاموش کنین دوباره وارد شین.

Selene:goodness of the moon(الهه ماه)
———————————————————

بوی قهوه مثل همیشه توی اتاقش پخش بود.بعد از ده سال این اولین بار بود که وارد اتاقش میشد.اتاقی که جز بوی قهوه ی مست کننده همه چیزش تغییر کرده بود.وقتی این اتاق رو ترک کرد یک پسر وظیفه شناس هجده ساله بود؛ولی الان یک مرد بیست و هشت ساله بود که قرار بود فردا نه به عنوان جانشین بلکه به عنوان رییس شرکت سلین(Selene) از اون در های فلزی بلند که در تضاد با در های شرکت های اطرافشون بود،وارد بشه و حکومت سلین رو در دست هاش بگیره.چانیول شبیه کلیشه ها پسری نبود که از جانشین شدن فرار کنه؛اون مثل یک فرزند قدرشناس کل ده سال زندگیش که بهترین سال های زندگیش بودن رو خدمت پدرش کرده بود و الان ثمره اش جوان ترین رییس شرکت سلین در طول تاسیس این شرکت بود.

کل این ده سال رو توی سه کشور تاپ برای جواهر و سنگ شناسی یعنی چین،ایالات متحده و هند گذرونده بود.هرکدومشون به اندازه سه سال و سال آخر رو به ایتالیا رفته بود تا از قدمت و تاریخی بودن اون کشور برای طرح های جدیدش الهام بگیره.طی این راه طولانی و ده ساله به شناخت های زیادی از خودش رسیده بود.شناخت هایی که حتی خانواده اش هم نمیدونستن.چانیول فهمیده بود گرایشی نسبت دختر ها نداره و وقتی درون باری توی ایالات متحده پسری رو بوسیده بود به گرایشش پی برده بود،یکی از موارد دیگه که بهش پی برده بود این بود که کینک داشت!

اون مردی با موهای خرمایی و نگاهی جدی بود.منطقش همیشه جلوتر از همه چیز بود و برای همین همانند یک تکه یخ موفق بود.چانیول طی این ده سال سه بار رابطه داشت ولی هیچوقت اولین عشقش رو فراموش نکرده بود.اون پسر عضله ای که چند سال ازش بزرگ‌تر بود و همیشه کنار جایی که چانیول برای کاراموزی میرفت بسکتبال بازی میکرد.روح آزاد اون پسر چانیول رو اسیر کرده بود.پسری که از وقتی به دنیا اومده بود تا وقتی که قرار بود بمیره زندگیش برنامه ریزی شده بود.اعتراضی هم نداشت.اون مرد قانون و برنامه ریزی بود ولی اگه میگفت دوست نداشت مثل اون پسر آزاد و رها باشه دروغ میگفت.اون عاشق چیز های آزاد بود.روح های آزادی که بدون در نظر گرفتن قفس بدنشون پرواز میکردن!

جواهرات برای چانیول شبیه هر تنفسی بودن که برای زنده موندن یک بدن بهش احتیاج داره.اون شیفته طراحی جواهرات بود.جواهراتی جسور که تمام اشکال و قید های همیشگی رو‌میشکست.به عنوان کالکشن اولیه باید میترکوند چون سال اول ریاست نشان دهنده قدرت و توانایی یک رییس بود.

برای کالکشن جدید فقط سه عدد از کار هاش رو آماده کرده بود ولی چیزی که مهم بود اون جواهر ها دست ساز خودش بودن.طبق معمول طراحی کشیده میشه و به دست جواهرساز ها داده میشه تا درست بکنن ولی چانیول توی چین با کلی اصرار تونسته بود راضیش کنه تا بهش یاد بده که چطور اون سنگ های قیمتی رو سیقل بده و درون فلز های گرانبها جا بده.چطور جواهراتی درست کنه که در حین کوبنده بودن به ظریفی یک گل بودن.

AJJUSSIWhere stories live. Discover now