Chapter 7

885 264 210
                                    

استریم بامبی و تومارو یادتون نره☁️

_____________________________
کلید رو توی دستش چرخوند و به طرف مادر و خانم رفت و با دیدن دوست دخترش که موهای فر  بلندش رو تا کمرش باز گذاشته و یه اسکی یقه سفید پوشیده و شلوار جینش استایلش رو زیبا تر و شیرین تر نشون میداد لبخند جذابی زد و به طرف مادر و خانم نزدیک شد.از کمر جی ایون گرفت.جی ایون با حس دستی دور کمرش متعجب به پشت چرخید و با دیدن بکهیون بخاطر اینکه جلوی مادر بکهیون بودن لبخند خجالتی زد و سرش رو پایین انداخت.

بکهیون لبخند مستطیلی زد و خطاب به دو زن رو به روش با افتخار آیو رو معرفی کرد:«مامان،خانم.ایشون جی ایون هست.دوست دختر من.»با دستش به مادرش اشاره کرد:«مادرم»به جی ایون اشاره کردم و به مادرش نگاه کرد:«دوست دخترم.»

اینکه بکهیون با افتخار از لفظ دوست دختر جلوی شخصی که خودش کاملا آگاه بود که برای بکهیون چقدر ارزشمنده لبخندی از روی حس زیبایی که درونش بوجود اومده بود زد و کاملا مودبانه به خانم هان ادای احترام کرد.کمی زاویه اش رو عوض کرد و به همان شکل به خانم پارک ادای احترام کرد.

هر دو زن بزرگسال کاملا مشهود بود که از دیدن جی ایون به وجد اومدن و علاوه بر اون بکهیون مثل خودش یک دختر زیبا و با شخصیت رو برای به اشتراک گذاشتن احساساتش انتخاب کرده بود.خانم هان موهای آیو رو نوازش کرد و با لحن مادرانه ای لب زد:«چه دختر چشم نوازی.خوشحالم باهات آشنا شدم دختر شیرین.»آیو الان میتونست تشخیص بده زبون بازی های بکهیون به کی رفته.

با حرف خانم هان گونه هاش بیشتر گل انداخت و سرش رو پایین انداخت و لبخند خجالتی زد و اروم زمزمه کرد:«اوه...ممنونم شما هم خیلی زیبایین.»بکهیون که در حال تماشای مهم‌ترین دو زن زندگیش بود لبخند درخشانی زد و آیو رو بیشتر به طرف خودش کشید.

آیو وقتی خجالت میکشید به یک حامی برای تکیه دادن احتیاج داشت یا بدنش حضور یک شخص قابل اعتماد رو خواستار بود و وقتی هیچکسی کنارش نبود تا حس آرامش بکنه حس خفگی بهش دست میداد؛ ولی ما اینجابکهیون که بویفرند متریال ترین پسر رو داریم که اروم کمر آیو رو نوازش میکرد تا حس آرامش بهش بده.

بکهیون میدونست آیو پریوده و توی اینترنت کلی مطالب مراقبتی خونده بود و الان میدونست دوست دخترش نباید زیاد سر پا باشه چون کمرش درد میگرفت.کلید رو توی دستش فشرد و خطاب به اون دو زن گفت:«از جشن لذت ببرین و من دوست دخترم بریم خوش بگذرونیم،بعدا میام.خوش بگذره بانو های زیبا.»تعظیم نمایشی تحویل دو زن داد و باعث بلند شدن خنده ی شادی بلندشون شد.

انگشت هاش رو بین انگشت های کوچک آیو لغزوند و از دستش گرفت.خانم نگاهش رو به دست های چفت شدشون داد و چشمکی به بکهیون زد.بکهیون تک خنده ای کرد و ازشون جدا شد.

AJJUSSIOnde histórias criam vida. Descubra agora