"part 5"

773 120 24
                                    

~ پس داری میگی به خاطر اون پیام گوشیتو به فاک دادی؟؟

+ وای خدای من باورم نمیشهههه هیونگگگگگ..اون به من گفت کیوتتتتتتتتتتتت..حالا چیکار کنم؟؟هیونگییی..به نظرت من واقعا کیوتم؟؟

جیمین با قیافه پوکری به سمت کوک که روی مبل نشسته بود و لیوان کاغذی حاوی قهوشو تو دستش فشار میداد رفت و کنارش نشست.

~ اینارو بیخیال کوک.. استاد مین چی؟؟چیزی نگفت؟؟نگفت چرا جیمین غایب شده؟؟ هوسوک هیونگ چی؟؟از من چیزی نگفت؟..

+ هیونگ بس کن.. کراشای تو اصلا هم جذاب نیستن

جیمین موهای کوک رو محکم تو دستش گرفت و در حالی که لیوان قهوه تقریبا خنک رو روی صورت کوک خالی میکرد داد زد:

~ هیییییی عوضی حرف دهنتو بفهم.. کراشای من از همههههههههههههههههههه جهان خوشگل ترن..بهتره مواظب حرف زدنت باشی تا به فاکت ندادم

+ آییییی هیونگییی ببخشیدددد..آیییی درد میکنه جیمینی ول کنننن

~ حقته

جیمین با حالت تخسی گفت و دوباره به سمت آشپزخونه رفت و روی صندلی ناهار خوری دور از جونگ کوک نشست

+ هیونگی؟؟

~ هوم؟؟

جونگ کوک با استرس بلند شد و به سمت جیمین رفت و رو صندلی مقابلش نشست

+ حالا میگی چیکار کنم؟؟
.

.

.

‌.

.

.

.

.

- حالا میگی چیکار کنم؟؟

• تهههه از صبح که اومدی اینجا مغزمون و خوردی..یعنی چی که چیکار کنی؟؟

- هیونگگگگگگ

• مرض..درد..از صبح اومدی اینجا و همش میگی چیکار کنم..عین آدم بشین تعریف کن ببینم چه گوهی خوردی عوضی

تهیونگ در حالی که لباش و اویزون کرده بود با نق نق بلند شد و به سمت جین رفت و کنارش رو صندلی نشست

- یه گوهی خوردم که نمیشه جمعش کرد..

• خو بنال

- هیچی امروز جونگ کوک نیومده بود منم کنجکاو بودم ببینم چرا نیومده آخه پیامم نداده بود همیشه عادت داشت پیام بده بعدش من بهش پیام دادم و گفتم که چرا غایب بودی و اونم دلیلشو گفت و بعد من آخرش بهش گفتم کیوت و الان نمی‌دونم چیکار کنم چون کله ابهت دبیر بودنم زیر سوال رفت...

تهیونگ یک نفس درحالی که لباش آویزون بود و مثل بچه های دبستانی با دکمه های لباسش بازی میکرد گفت و جین با خودش فکر میکرد که این بچه کی قرارع بزرگ تر بشه؟؟

با دستش چونه تهیونگ و بالا داد و رو بهش گفت

• ببین ته ته..

- تهیونگ..

تهیونگ با اخم کیوتی هشدار داد و جین به زور جلو خودش رو گرفت تا نخنده..

• خیلی خب خیلی خب..ببین تهیونگ..من..واقعا نمیدونم چی بگم..به نظرم بیا بیخیالش شیم و بیا کمکم سوپ جلبک درست کنیم خب؟؟

- هیونگگگگگ..واقعا که..اصن میرم این مسئله رو با نامجون هیونگ درمیون میزارم..اره اینجوری بهتره

جین چشمی چرخوند و بی توجه به زمزمه های ته به سمت آشپزخونه رفت..و مثل همیشه دعا کرد که تهیونگ زود تر سره عقل بیاد..

اینم پارت پنجمممم⁦(☞^o^) ☞⁩
اگه فک میکنید کمه به خاطر اینکه از وضعیت ووتا راضی نیستم⁦ಠ︵ಠ⁩
پس حتماااا ووت بزارید و کامنت یادتون نرههههه
عیدتون هم مبارککککک⁦(^∇^)ノ♪⁩

why me?Where stories live. Discover now