~ پس داری میگی به خاطر اون پیام گوشیتو به فاک دادی؟؟
+ وای خدای من باورم نمیشهههه هیونگگگگگ..اون به من گفت کیوتتتتتتتتتتتت..حالا چیکار کنم؟؟هیونگییی..به نظرت من واقعا کیوتم؟؟
جیمین با قیافه پوکری به سمت کوک که روی مبل نشسته بود و لیوان کاغذی حاوی قهوشو تو دستش فشار میداد رفت و کنارش نشست.
~ اینارو بیخیال کوک.. استاد مین چی؟؟چیزی نگفت؟؟نگفت چرا جیمین غایب شده؟؟ هوسوک هیونگ چی؟؟از من چیزی نگفت؟..
+ هیونگ بس کن.. کراشای تو اصلا هم جذاب نیستن
جیمین موهای کوک رو محکم تو دستش گرفت و در حالی که لیوان قهوه تقریبا خنک رو روی صورت کوک خالی میکرد داد زد:
~ هیییییی عوضی حرف دهنتو بفهم.. کراشای من از همههههههههههههههههههه جهان خوشگل ترن..بهتره مواظب حرف زدنت باشی تا به فاکت ندادم
+ آییییی هیونگییی ببخشیدددد..آیییی درد میکنه جیمینی ول کنننن
~ حقته
جیمین با حالت تخسی گفت و دوباره به سمت آشپزخونه رفت و روی صندلی ناهار خوری دور از جونگ کوک نشست
+ هیونگی؟؟
~ هوم؟؟
جونگ کوک با استرس بلند شد و به سمت جیمین رفت و رو صندلی مقابلش نشست
+ حالا میگی چیکار کنم؟؟
..
.
.
.
.
.
.
- حالا میگی چیکار کنم؟؟
• تهههه از صبح که اومدی اینجا مغزمون و خوردی..یعنی چی که چیکار کنی؟؟
- هیونگگگگگگ
• مرض..درد..از صبح اومدی اینجا و همش میگی چیکار کنم..عین آدم بشین تعریف کن ببینم چه گوهی خوردی عوضی
تهیونگ در حالی که لباش و اویزون کرده بود با نق نق بلند شد و به سمت جین رفت و کنارش رو صندلی نشست
- یه گوهی خوردم که نمیشه جمعش کرد..
• خو بنال
- هیچی امروز جونگ کوک نیومده بود منم کنجکاو بودم ببینم چرا نیومده آخه پیامم نداده بود همیشه عادت داشت پیام بده بعدش من بهش پیام دادم و گفتم که چرا غایب بودی و اونم دلیلشو گفت و بعد من آخرش بهش گفتم کیوت و الان نمیدونم چیکار کنم چون کله ابهت دبیر بودنم زیر سوال رفت...
تهیونگ یک نفس درحالی که لباش آویزون بود و مثل بچه های دبستانی با دکمه های لباسش بازی میکرد گفت و جین با خودش فکر میکرد که این بچه کی قرارع بزرگ تر بشه؟؟
با دستش چونه تهیونگ و بالا داد و رو بهش گفت
• ببین ته ته..
- تهیونگ..
تهیونگ با اخم کیوتی هشدار داد و جین به زور جلو خودش رو گرفت تا نخنده..
• خیلی خب خیلی خب..ببین تهیونگ..من..واقعا نمیدونم چی بگم..به نظرم بیا بیخیالش شیم و بیا کمکم سوپ جلبک درست کنیم خب؟؟
- هیونگگگگگ..واقعا که..اصن میرم این مسئله رو با نامجون هیونگ درمیون میزارم..اره اینجوری بهتره
جین چشمی چرخوند و بی توجه به زمزمه های ته به سمت آشپزخونه رفت..و مثل همیشه دعا کرد که تهیونگ زود تر سره عقل بیاد..
اینم پارت پنجمممم(☞^o^) ☞
اگه فک میکنید کمه به خاطر اینکه از وضعیت ووتا راضی نیستمಠ︵ಠ
پس حتماااا ووت بزارید و کامنت یادتون نرههههه
عیدتون هم مبارککککک(^∇^)ノ♪
YOU ARE READING
why me?
Fanfictionداستان درباره جونگکوکه مظلوم و معصومیه که عاشق استاد تاریخش،کیم تهیونگ میشه..ولی اینکه اون استاد دوست پسر داره کارو براش سخت کرده.. couple:vkook sub couple:sopemin,namjin,yoonbin,sada genre:funny,romance,sweet, happy end,smut,fluff,chat story,...