'part 10'

588 95 36
                                    

+ چ..چی؟؟؟؟

- ببین کوک می‌دونم برات عجیبه ولی ازت میخوام که باهام قرار بزاری میدونی خب یه جورایی..من عام دوست دارم..

دروغ گفت..! البته دروغ نگفت ولی..نمی‌تونست با خودش روراست باشه..حداقل فعلا!!
باید اینو به دست زمان میسپرد..قرار گذاشتن با کوک هم کمک میکرد از دست والدین یونجون خلاص بشه و هم خب..دله خودش یه جورایی آروم میشد!!

اون میتونست وانمود کنه که جونگ کوک و دوست داره..!!البته که کار سختی نبود!!..به خاطر اینکه محض رضای خدا!!اون واقعا جونگ کوک و دوست داشت!!ولی میدونید..مثل همه داستانای کلیشه ای یکم سخت بود که پیش خودش اعتراف کنه..

واسه همین هم به بهونه اینکه از پدر و مادر یونجون خلاص بشه به جونگ کوک اعتراف کرد ولی ما میدونیم اصل قضیه چیه..!!

+ خب من..من واقعا نمی‌دونم که..چ..چی باید بگم..

- مشکلی نیست کوک..میتونی بعدا بهم بگی

کوک با خودش فکر کرد که چرا باید همچین موقعیت طلایی رو از دست بده..در حالی که بعضیا اون بیرون فکر میکنن که اون دوست پسر استاد کیمه؟؟
پس سرشو به نشونه مخالفت تکون داد و گفت

+ نه آقای کیم الان جوابتون و میدم..

تهیونگ لبخندی زد با اینکه کلی استرس داشت در حالی که خودش دلیلش و نمی‌دونست..خب..اون پیش خودش اعتراف نکرده بود که جونگکوک و دوست داره پس این ندونستن دلیل استرس یه چیز عادی بود..

+ راستش آقای کیم..خب..چجور بگم..

- راحت بگو جونگکوک..دیدی که من چقدر راحت گفتمش؟؟

+ خب.. واقعیتش..عایششش چرا نمیتونم بگمممم

تهیونگ تک خندی زد و به کوک نزدیک تر شد و دستاش و گرفت

- تا سه می‌شمرم.‌.اگه جوابت مثبته دستامو ول نکن ولی اگه منفیه.. دستامو ول کن خب..؟؟

+ خب

دوباره همون استرس به جون تهیونگ افتاد..نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودشو آروم کنه تا کوک متوجه لرزش دستاش نشه.

- یک..

کوک از شدت اضطراب احساس می‌کرد میخواد بالا بیاره

- دو

اما حال تهیونگ بهتر از کوک نبود!!هر کاری میکرد نمی‌تونست جلو لرزش دستاشو بگیره..نفس عمیقی کشید و اینبار سعی کرد حداقل لرزش صداشو کنترل کنه..

- سه..

دستای کوک تو دستای تهیونگ تکونی خورد و این باعث ریختن دل تهیونگ شد..بعد از چند دقیقه که بی حرکت مونده بودن تهیونگ چشماشو کمی باز کرد تا ببینه چه خبره و با دیدن دستای کوچولو و نرم کوک تو دستش،بزرگترین لبخند زندگیش و زد.‌.

why me?Where stories live. Discover now