~ خب تهیونگا ببی_
عایشششش تهیونگ لطفا اون توپ مسخره زنگی و کنار بزار و دو دقیقه به حرفای فاکیه من گوش کن!!تهیونگ سریع توپ رنگی رو کنار میز گذاشت و صاف نشست و با اخم جدی نگاهی به نامجون انداخت
- میشنوم نامجون هیونگ
نامجون لبخندی زد و ادامه داد:
~ خوبه..خب گوش کن..شیک ترین کت و شلوارتو میپوشی و میکاپ خیلی لایتی میزنی..جوری باشه که صورتت اخمو و جدی باشه..میری ماشین یونگی و برمی_
- هی مگه ماشین خودم چشه!؟
~ خفه شو ماشین سیاه جَذَبَش بیشتره!
- آها..
~ آره داشتم میگفتم..میری خیلی شیک میشینی جلو پدر مادر یونجون حتی نیمممم نگاهی هم به یونجون نمیندازی..فهمیدی؟؟
- سلام هم نکنم؟؟؟
~ نه!!
- خیلی خبببب چرا داد میزنیییییی
~ فقط دهنتو ببند و انقد وسط حرفم نپر!
تهیونگ سری تکون داد و نامجون دوباره شروع کرد به حرف زدن:
- خیلی خب کجا بودم..آها حتی نیم نگاهی هم بهش نمیندازی میری میشینی رو مبل رو به رو باباش!!
بعدش میگی من نامزد دارم و ختم جلسه!!- خیلی ضایع بود..!
~ چی ضایع بود؟؟
- نقشت!!آخه من نامزد دارم؟؟من گی ام!!!
~ آره راست میگی..صبرکن..بزار یکم فک کنم...فاک فهمیدممممم..جئون جونگ کوک!!
تهیونگ با قیافه وات د هلی به نامجون نگاه کرد و بعد رو به نامجون گفت:
- خب..؟جئون جونگ کوک چشه؟؟
~ کره خر وقتی رفتی پیش مامان بابای یونجون بشون بگو من دوست پسر دارم و عاشقشم اگه گفتن کیه بگو جونگ کوکه..!
مگه نمیگی اون پسر روت کراشه؟- من فقط حدس زدم!!..بعدشم اونا هم باور میکنن و میگن اوه تهیونگ باشه ما نمیدونستم تو دوست پسر داری حالا میتونی بری پیش دوست پسرت و تمام؟؟هیونگ تو از منم خنگ تری!!
~ خب چرا به جونگ کوک نمیگی نقش دوست پسرت و اجرا کنه؟؟
- وات د هل؟؟؟
~ مرض!چرا داد میزنی کره خر!!الان جین میاد یقه منو میگیره!!
- هیونگ چی میگی؟؟میگی برم به اون بچه بگم بیا نقش دوست پسرم و اجرا کن؟؟نمیگه معلمم خل شده؟؟یعنی میگی ابهته چندین و چند سالم و_
~ گوه نخور تهیونگ الان سه ساله که داری تدریس میکنی!!
تهیونگ چرخی به چشماش داد و در حالی که از روی صندلی بلند میشد گفت:
- به هر حال..!من بمیرم هم نمیرم به جونگ کوک بگم دوست پسرم شه.. خدافظ..!
بعد از چند دقیقه دوباره به سمت اتاق نامجون حرکت کرد و با چشمای ریز شده رو به نامجون گفت:
- شام میام خونتون..!
و با چشمکی اتاق رو ترک کرد..!!
.
.
.
.
.
.
+ مامان..؟~ بله کوک؟
+ مامان میخوام با هیونگ برم بیرون
~خیلی خب..
+ یعنی قبول کردی..؟؟
~ تا نظرم عوض نشده برو..!
+ باشهههه..دوست دارم مامانن
بلند داد زد و از خونه خارج شد..به سمت خونه جیمین که دو کوچه اونطرف تر از خونه خودشون بود حرکت کرد..جیمین چون عاقل تر و بالغ تر از کوک بود_از نظر پدر و مادرش_براش خونه مجردی گرفته بودن و همین دلیلی بود که الان کوک داشت رو مخ مامان و باباش راه میرفت که میخواد مستقل بشه..
وارد آپارتمان شد و به سمت خونه جیمین حرکت کرد..از اونجایی که کلید داشت بدون در زدن وارد شد و با صحنه ای که دید تعجب که نه..پشماش فر خورد..!!
..
.
.
.
سلام به همگیییی 🌝
هع دیدید چه زود آپ کردم🌝😂
اگه بیشتر ووت و کامنت بدید زود تر از اینا هم آن میکنم 🌝😂😂
لاو یو آل(◍•ᴗ•◍)❤
YOU ARE READING
why me?
Fanfictionداستان درباره جونگکوکه مظلوم و معصومیه که عاشق استاد تاریخش،کیم تهیونگ میشه..ولی اینکه اون استاد دوست پسر داره کارو براش سخت کرده.. couple:vkook sub couple:sopemin,namjin,yoonbin,sada genre:funny,romance,sweet, happy end,smut,fluff,chat story,...