'part 6'

769 121 37
                                    

~ خب تهیونگا ببی_
عایشششش تهیونگ لطفا اون توپ مسخره زنگی و کنار بزار و دو دقیقه به حرفای فاکیه من گوش کن!!

تهیونگ سریع توپ رنگی رو کنار میز گذاشت و صاف نشست و با اخم جدی نگاهی به نامجون انداخت

- می‌شنوم نامجون هیونگ

نامجون لبخندی زد و ادامه داد:

~ خوبه..خب گوش کن..شیک ترین کت و شلوارتو میپوشی و میکاپ خیلی لایتی میزنی..جوری باشه که صورتت اخمو و جدی باشه..میری ماشین یونگی و برمی_

- هی مگه ماشین خودم چشه!؟

~ خفه شو ماشین سیاه جَذَبَش بیشتره!

- آها..

~ آره داشتم میگفتم..میری خیلی شیک میشینی جلو پدر مادر یونجون حتی نیمممم نگاهی هم به یونجون نمیندازی..فهمیدی؟؟

- سلام هم نکنم؟؟؟

~ نه!!

- خیلی خبببب چرا داد میزنیییییی

~ فقط دهنتو ببند و انقد وسط حرفم نپر!

تهیونگ سری تکون داد و نامجون دوباره شروع کرد به حرف زدن:

- خیلی خب کجا بودم..آها حتی نیم نگاهی هم بهش نمیندازی میری میشینی رو مبل رو به رو باباش!!
بعدش میگی من نامزد دارم و ختم جلسه!!

- خیلی ضایع بود..!

~ چی ضایع بود؟؟

- نقشت!!آخه من نامزد دارم؟؟من گی ام!!!

~ آره راست میگی..صبرکن..بزار یکم فک کنم...فاک فهمیدممممم..جئون جونگ کوک!!

تهیونگ با قیافه وات د هلی به نامجون نگاه کرد و بعد رو به نامجون گفت:

- خب..؟جئون جونگ کوک چشه؟؟

~ کره خر وقتی رفتی پیش مامان بابای یونجون بشون بگو من دوست پسر دارم و عاشقشم اگه گفتن کیه بگو جونگ کوکه..!
مگه نمیگی اون پسر روت کراشه؟

- من فقط حدس زدم!!..بعدشم اونا هم باور میکنن و میگن اوه تهیونگ باشه ما نمیدونستم تو دوست پسر داری حالا میتونی بری پیش دوست پسرت و تمام؟؟هیونگ تو از منم خنگ تری!!

~ خب چرا به جونگ کوک نمیگی نقش دوست پسرت و اجرا کنه؟؟

- وات د هل؟؟؟

~ مرض!چرا داد میزنی کره خر!!الان جین میاد یقه منو میگیره!!

- هیونگ چی میگی؟؟میگی برم به اون بچه بگم بیا نقش دوست پسرم و اجرا کن؟؟نمیگه معلمم خل شده؟؟یعنی میگی ابهته چندین و چند سالم و_

~ گوه نخور تهیونگ الان سه ساله که داری تدریس میکنی!!

تهیونگ چرخی به چشماش داد و در حالی که از روی صندلی بلند میشد گفت:

- به هر حال..!من بمیرم هم نمیرم به جونگ کوک بگم دوست پسرم شه.. خدافظ..!

بعد از چند دقیقه دوباره به سمت اتاق نامجون حرکت کرد و با چشمای ریز شده رو به نامجون گفت:

- شام میام خونتون..!

و با چشمکی اتاق رو ترک کرد..!!

.

.

.

.

.

.


+ مامان..؟

~ بله کوک؟

+ مامان می‌خوام با هیونگ برم بیرون

~خیلی خب..

+ یعنی قبول کردی..؟؟

~ تا نظرم عوض نشده برو..!

+ باشهههه..دوست دارم مامانن

بلند داد زد و از خونه خارج شد..به سمت خونه جیمین که دو کوچه اونطرف تر از خونه خودشون بود حرکت کرد..جیمین چون عاقل تر و بالغ تر از کوک بود_از نظر پدر و مادرش_براش خونه مجردی گرفته بودن و همین دلیلی بود که الان کوک داشت رو مخ مامان و باباش راه میرفت که میخواد مستقل بشه..

وارد آپارتمان شد و به سمت خونه جیمین حرکت کرد..از اونجایی که کلید داشت بدون در زدن وارد شد و با صحنه ای که دید تعجب که نه..پشماش فر خورد..!!
.

.

.

.

.

سلام به همگیییی 🌝
هع دیدید چه زود آپ کردم🌝😂
اگه بیشتر ووت و کامنت بدید زود تر از اینا هم آن میکنم 🌝😂😂
لاو یو آل⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩

why me?Where stories live. Discover now