-𝚒𝚝'𝚜 𝚕𝚒𝚔𝚎 𝙸 𝚐𝚘𝚝 𝚕𝚞𝚌𝚔𝚢 𝚝𝚘𝚗𝚒𝚐𝚑𝚝
✮|𝒄𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌
───────────────────────
"خوش میگذره تهیونگ؟"
تهیونگ با شنیدن صدای آشنای دوست صمیمی اش، از روی صندلی بلند شد و با لبخند مستطیلی شکلش جواب پسر رو به روش رو داد:
"آره هوپی خیلی مهمونی خوبی شده!"با این حرف جیهوپ از خوشحالی به بالا و پایین پرید؛ بلاخره یکی از مهمونی هایی که تدارک دیده بود باب میل تهیونگ شده بود؛ شاید بخاطر اون پسری که کمی اونور تر کنار میز ایستاده بود و با موهای دو رنگ و لبخندهای دیوانه کنندش دلبری میکرد، این مهمونی رو برای تهیونگ جذاب تر میکرد.
بازوی جیهوپ رو گرفت و کشید
"هیونگ اون پسره کیه؟"
جیهوپ نگاهی به جایی که تهیونگ اشاره میکرد، انداخت؛ خنده موذیانه ای حواله پسرک عینکی کرد و ادامه داد:
"چیه نکنه چشات گرفتتش!"تهیونگ خواست مخالفت بکنه اما جیهوپ بیشتر از خودش میشناختش؛ سری به نشانه مثبت تکون داد که با قهقه های جی هوپ مواجه شد.
"جئون جونگ کوک ولی کوکی صداش میکنن... هم دانشگاهی جیمین بود که دیگه باهم صمیمی شدن. واایی باورت میشه دوتا پسر کیوت و دوستداشتنی مثل داداش منو کوکی هیچ دوست پسری ندارن!؟ "
با چشمای گشاد شده به جیهوپ خیره شده بود؛ باورش نمیشد بانی کوچولو به این نرمی و گوگولی با کسی رابطه ایی نداشته باشه.
"چی؟"
تهیونگ با تعجب پرسید؛ جی هوپ سری تکون داد و لب پایینشو نم دار کرد:
"آره... یعنی کوکی الان سینگله ته ته"این حرف جیهوپ مثل آهنگی توی ذهنش تکرار میشد؛ لبخند ملیحی زد. بلاخره این دنیا یه روی خوشش رو به تهیونگ نشون داد.
"حس میکنم توی این قضیه خیلی خوش شانسم!"
YOU ARE READING
Scenarios
Short Storyسناریو های کاپلی 📜⚣ با موضوع های جالب و خواندنی🔥🤩 بخونید و لذت ببرید❤💎