𝐓𝐨 𝐟𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐚 𝐭𝐫𝐞𝐚𝐭𝐦𝐞𝐧𝐭

163 6 2
                                    

-ɪ ᴇɴᴅᴜʀᴇ ᴛʜɪꜱ ᴘᴀɪɴ ᴛᴏ ꜱᴇᴇ ʏᴏᴜ ʙᴇᴄᴀᴜꜱᴇ ʏᴏᴜ ᴀʀᴇ ᴍʏ ᴏɴʟʏ ᴡᴀʏ ᴏꜰ ᴛʀᴇᴀᴛᴍᴇɴᴛ...

-ɪ ᴇɴᴅᴜʀᴇ ᴛʜɪꜱ ᴘᴀɪɴ ᴛᴏ ꜱᴇᴇ ʏᴏᴜ ʙᴇᴄᴀᴜꜱᴇ ʏᴏᴜ ᴀʀᴇ ᴍʏ ᴏɴʟʏ ᴡᴀʏ ᴏꜰ ᴛʀᴇᴀᴛᴍᴇɴᴛ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

✮|𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒗𝒎𝒊𝒏

───────────────────────

"هی جیمین! بازم زخمی شدی؟"

باچشم تو چشم با اون مرد جذاب لبخند بچگانه ای زد و به سختی وارد اتاق شد؛
مرد جذاب با دیدن حال مریضش مثل همیشه اونو توی بغل خودش جا داد و به طرف تخت نسبتا باریک مخصوص اونجا نشوندش.

همزمان که با چندتا وسایل مثل پنبه، بانداژ، بتادین و چیزهای دیگه به سمتش میومد گفت:
"باز پدرت اینکارو باهات کرده؟"

پسرک مو مشکی ایندفعه چیزی نگفت؛ کف پاهاشو بالا آورد تا دکتر کارشو انجام بده.

مرد جذاب روی پنبه بتادین ریخت و آروم روی زخمای پسرک میگذاشت؛ پسرک مو مشکی از شدت درد ناله آرومی کرد، دردش اونقدر شدید بود که به سختی ناله هاشو کنترول میکرد.

"جیمین چطوره که هروقت میای این زخما اونقدر عمیقن؟"

جیمین کمی قیافشو بامزه کرد: "خب با شیشه بریده آقای کیم چه انتظاراتی داریا!"

آقای کیم خنده ایی کرد و سعی کرد ادامه نده؛ این پسر واقعا حاضر جواب بود، شاید همین جذبش کرده بود.

پدر جیمین بخاطر مرگ ناگهانی مادرش، دیوانه شد و بیشتر اوقات وقتی برمیگشت خونه  تیکه های شکسته لیوان مشروبش رو توی کف پاهای جیمین فرو میکرد و محکم میکشید؛
این یه شکنجه بود برای جیمین که فقط ۱۵ سالش بود اما نمیتونست کاری بکنه

باید تحمل میکرد!

دفعه بعد که پدرش مست کرده بود دوباره کارش رو از سر گرفت اما ایندفعه، مثل دفعات قبل نبود و جیمین رو تا مرز بیهوشی داشت میرفت.

همسایه ها با کنجکاوی به موقع اشون تونستن جیمین رو به بیمارستان محله ببرند.

با اینکه بی حال بود، ولی نمیتونست اون چشم های عسلی ای که رو به روش ایستاده بود رو فراموش بکنه؛ همونطور که نجاتش داد، قلبشم برای خودش کرد.

ازون روز به بعد برای دیدن دوباره اون مرد،خودش لیوان های شکسته پدرش رو برمیداشت و با تیکه های شکسته اش کف پاهای خودش رو طراحی های دردناکی میکرد تا بلکه این همه درد اونو به دکتر چشم عسلیش  نزدیک بکنه...

"آقای کیم دو سال گذشته شما اسم منو میدونید ولی من نه! این ناراحت کننده نیست؟"

جیمین قیافه شیطونی به خودش گرفت و منتظر جواب دکتر خوشتیپش شد.

آقای کیم موهای بلوندشو  کنار زد و ادامه داد:
"تهیونگ. کیم تهیونگ... الان اسممو فهمیدی خوشحالی؟"

جیمین تند تند سر تکون داد:"آره آره"

کمی گذشت و باندپیچی کردن دوتا پاهای جیمین تموم شد.

"تموم شد!"

تهیونگ با لبخند رو به پسرک مو مشکی گفت اما با قیافه ناراحت جیمین مواجه شد.

"ای کاش بیشتر طول میکشید!"

تهیونگ خنده ای کرد و صندلی ای که روش نشسته بود رو کج کرد؛

"درد نداره که هفته ای یه بار اینجوری میشی؟"

پسرک مو مشکی به چشمای عسلی دکتر نگاه کرد؛ موهای جلو صورتش رو فوت کرد تا بتونه دکتر جذابشو بهتر ببینه
"اگه دردی باشه که بعدش تو رو ببینم، هرچی باشه میپذیرم!"

تهیونگ شوکه شده بود و نمیدونست چی بگه
جیمین پاهاشو پایین انداخت و یقه تهیونگ رو به سمت خودش کشید و بی وقفه لباشو بوسید؛
تهیونگ کمی بهش خیره شد اما اگه بگه از لبای نرمی که روی لباش قرار گرفته لذت نمیبره دروغ گفته بود؛ کم کم اون لبای شیطون رو همراهی کرد.

چند لحظه بعد لب هایی که هنوزم اشتیاق بهم رسیدن رو داشتن جدا شدن اما صورتاشون با فاصله کم رو به روی هم بودن

پسرک یهو با صدای نسبتا آروم گفت:

"میشه بیشتر از یک دکتر برام باشی؟"

ScenariosWhere stories live. Discover now