-ᴅᴏɴ'ᴛ ᴡᴏʀʀʏ ʙᴀʙʏ, ᴛʜɪꜱ ꜱᴇᴄʀᴇᴛ ʀᴇᴍᴀɪɴꜱ ʙᴇᴛᴡᴇᴇɴ ᴍᴇ ᴀɴᴅ ʏᴏᴜ...
✮| 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏
───────────────────────
"داری چه غلطی میکنی؟"
پسر قدبلند دستشو روی قفسه سینه مرد گذاشت و محکم به طرف دیوار هلش داد؛ لبخند کجی نثار مرد کرد و همزمان دستشو کنار گوش مرد ستون بدنش کرد.
"الان یکی مارو میبینه!"
به حرف قبلیش با مکث اضافه کرد؛ طولی نکشید که پسر نگاهی به نیمکت های خالی کلاس انداخت؛ سرشو به طرف مرد برگردوند و بی وقفه کمی کج کرد.
"اینجا هیچ دانش جویی نیست بیبی"
پسر به استادِ مو قهوه ای اش گفت و به صورت رنگ پریده اش نزدیک شد.
"هی نامجون، ت تو نمیتونی همچین کاری بکنی!"
اینو گفت و همزمان با دستاش سعی میکرد نامجون رو پس بزنه؛ باهمه تقلاهای مرد نامجون ول کن استاد لب پفکیش نبود.
"بیبی درسته ازم بزرگ تری ولی من از تو قوی ترم"
"اما من معلمتم این درست نیست!"
نامجون دست دیگشو با کلافگی توی موهاش فرو برد؛ چشماش رو بعد مکثی کوتاه باز کرد.
"آه جین تو خیلی غر میزنی"
بدون اینکه ذره ای به حرف جین اهمیت بده، لبهاش به اسارت نامجون دراومدن. مکی عمیق به لب پایینی جین زد و به داخل دهنش کشید.
از وقتی که سال اولی بود روی استاد یکی از درسای علوم اقتصاد کراش زده بود؛ با تمام سخت گیری ها و جدی بودنش، برای نامجون خیلی جذاب و کیوت بود.
نامجون شَر ترین وکله شق ترین پسر تو کلاس بود و در سال سوم، در نظر داشت به کسی که میخواست برسه و برای رسیدن بهش هرکاری میکرد.جین لباشو از لب های نامجون جدا کرد؛ ولی لبهاش دلشون نمیخواست از لب های داغ پسر قدبلند فاصله بگیرن.
نفس زنان به پسر خیره شد
"میخوام مال من باشی جین"
جین با حرف نامجون چشم هاش درشت شد؛ بی تعلل این حرفو گفت و جین رو شوکه کرده بود.
"نامجون حرفای دانشجوهارو چیکار کنم؟"
انگار جین تسلیم نامجون شده بود و اون جدیت چند دقیقه پیش رو از دست داده بود.
"چیزی نمیشه بیبی... این راز بین منو تو میمونه"
دوباره به سمت لب های جین رفت و دستاشو دور کمرش حلقه کرد.
بوسه های ریزی به لبهای جین زد و زیر لب ادامه داد:
"مثل اینکه... تو به یه ددی نیاز داری..."
ESTÁS LEYENDO
Scenarios
Historia Cortaسناریو های کاپلی 📜⚣ با موضوع های جالب و خواندنی🔥🤩 بخونید و لذت ببرید❤💎