𝐖𝐡𝐲 𝐝𝐨 𝐲𝐨𝐮 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐦𝐞?

456 23 1
                                    

-ʏᴏᴜ ᴛʜᴏᴜɢʜᴛ ɪ ᴅɪᴅɴ'ᴛ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ ʙᴜᴛ ʏᴏᴜʀ ᴛʜᴏᴜɢʜᴛ ʟɪᴇᴅ...

✮| 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒀𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏|𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌

───────────────────────

نگاهش به دو پسری که عاشقانه روی مبل لم داده بودن افتاد؛ کوکی خودش رو توی آغوش پسر مو روشن فرومیبرد و اگه مدت زمان زیادی میگذشت، کوکی از دید محو میشد.

پسرک مو هویجی دستشو زیر چونش گذاشت و همزمان با انگشتای دست دیگش که روی میز ناهار خوری کنار صندلیش ضرب میگرفت، به اون دوتا خیره شد.

کوکی روبه جایی که جیمین نشسته بود چرخید؛ طولی نکشید که با نگاه متعجب پرسید
کوک:"هیونگ! چیشده؟ چرا اینجوری مارونگاه میکنی؟"

با حرف کوک به خودش اومد و تازه فهمید ۱۰ دقیقه ی تمام به اون دوتا خیره شده بود.

صداشو صاف کرد و روبه کوکی ادامه داد:
جیمین:" چیزی نشده! آخه شماها خیلی کیوتین نمیشه نگاتون نکرد!"

تهیونگ خنده ای کرد و گونه کوکی رو بوسید تهیونگ:" درسته ما خیلی کیوتیم!"

کوکی نزدیک بود با این حرفا آب بشه بره تو زمین و برای اینکه ادامه پیدا نکنه سریع بحث رو عوض کرد و گفت
کوکی:"عااا... راستی یونگی هیونگ کی میاد خونه؟"

جیمین نفس صداداری که آخرش با صدای "آه" به پایان میرسید کشید؛ لبخندی زد و سعی کرد ناراحتیش رو با یک نقاب شبیه آدمک خنده رو پنهان بکنه
جیمین:" نمیدونم ولی موقع های دیگه دیر میاد از محل کارش چون بیشتر اوقات با هم کاراش میرن بیرون یه چیزی میخورن بعد میاد. امیدوارم امشب بخاطر شما زود بیاد..."

با گفتن این حرف، تهیونگ عصبانی شد و با صدای نسبتا بلندی روبه جیمین گفت:
تهیونگ:"یعنی چی با همکاراش؟! درسته رئیس قسمت اداری شرکته و خوبه بعضی اوقات با همکاراش بره بیرون، ولی دلیل نمیشه همیشه تورو تنها بزاره!"

پوفی کشید و ادامه داد
جیمین:"اشکال نداره من دیگع عادت کردم!

تهیونگ روبه جیمین دوباره گفت:"یعنی چی عادت کردی تو نباید-"

جیمین انگشت اشارشو روی لبای تهیونگ گذاشت و حرفه تهیونگ رو نصفه گذاشت
جیمین:"هیس نمیخوام خوشحالیمون خراب بشه! با یه دسر چطورین مخصوص شما دوتا درست کردم!

کوک و تهیونگ نمیخواستن ناراحتی هیونگشونو ببینن پس بحث رو ادامه ندادن.

اینکه کوکی و تهیونگ چقدر بهم وابستن خوشحالش میکرد، از یه طرفم بهشون حسودیش میشد؛ چون همچین حسی رو با شوگا تجربه نکرده بود.

اون همیشه میرفت سرکار و زیاد خونه نبود وجیمین بیشتر اوقات تنها بود؛ تا بحال مثل تهیونگ رمانتیک رفتار نمیکرد جز موقع هایی که باهم عشق بازی میکردن! اون زمان، جیمین اصلا دوست نداشت شبشون تموم بشه.

ScenariosWhere stories live. Discover now