هلو.. سلام.. درود.. خب من بلاخره برگشتم 😅 میدونم خیلی دیر کردم اما خب.. همونطور که یکمی توی کامنت ها گفتم، تمام این زمان که نبودم درگیری چند تا بیماری بودم. انقدر پشت سر هم بیماری کشیدم که نمیدونم چی بگم. فقط این که مراقب سلامتیتون باشید 🌼 از اونجایی که خودم هم داستان رو کمی فراموش کرده بودم و رفتم همه اش رو خوندم تا یادم بیاد چی شده بود، یک خلاصه کوتاه برای شما نوشتم. راستی این پارت یکمی بد تموم شد. فردا میام و درستش میکنم 😁 شاید هم با پارت بعد اومدم ... نگین میدونم بدقول شدم اما خب 🙈
خلاصه: جونگین خوشگلمون یک بچه هشت ساله است که توی پرورشگاه روستا زندگی میکنه. اولین روزی که به مدرسه خون آشام های شهر میره، توی اتوبوس مدرسه جفتش رو میبینه. اوه سهون پرنس خون آشام هاست و جونگین رو با خودش به خونه اش میبره. جونگین بامزه ما با پرنسمون بسیار باهم متفاوت هستند. اما این که قلبشون با هم یکی میزنه چیزی نیست که به این تفاوت ها ربط داشته باشه. جونگین با تموم کوچولو بودنش میتونه قلب و روح سهون رو با خودش همراه کنه. اولین روز برای سهون با استرس شدید نگرانی برای جفت تازه اش میگذره. میترسه که کسی جفتش رو برای خودش بخواد یا بهش آسیب بزنه. توی مدرسه جونگین یک دوست همکلاسی پیدا میکنه به نام یوجین که سهون حس خوبی نسبت بهش نداره بنابراین نمیخواد جونگین این دوستی رو ادامه بده و چندین بار ازش میخواد که اون رو رها کنه اما خب جونگین به این حرف ها هیچ باوری نداره. روز بعد سهون چاره ای نداره جز این که جونگین رو به خانواده اش معرفی کنه و همونطور که انتظار میرفت، شاه واکنش خوبی نداشت و به سهون گفت که باید جفتش رو از چشم همه پنهان کنه. نباید کسی بدونه جفت اون یک بچه است که هیچ خانواده ای نداشته. جونگین کمی از این صحبت ها رو شنید و با نگرانی برای جفتش تصمیم گرفت که برگرده به پرورشگاه و همونجا زندگی کنه. سهون اون رو به پرورشگاه میبره و جونگین بعد از صحبت با سرپرست اونجا و کسی که اون رو توی این هشت سال بزرگ کرده، متوجه میشه که نیازی نیست و البته نباید از جفتش جدا بشه چون این به جفتش آسیب میزنه. سهون در تلاش هست گذشته جونگین رو جوری تغییر بده که در آینده جونگین بخاطر رابطه با پرنس به مشکل برنخوره. بعد از این سارا، یکی از نامزد های احتمالی سهون که خانواده اش براش در نظر گرفته بودند (چندتایی هستن و خب این سارا تنها دختر و بزرگترین اون ها هست که از سهون هم چند سالی بزرگتره) به دیدن سهون میاد و جونگین با جنبه های دیگه زندگی با پرنس آشنا میشه..ببخشید من تو خلاصه نوشتن اصلا خوب نیستم :D
خب تا اینجای داستان اتفاقات پررنگ کم بود. یکی از دوستان پرسیدن که کی بزرگ میشن، باید بگم که اتفاقات کودکی جونگین زیاد نیستند بجز یک موضوع مهم که باید بهش پرداخته بشه. بعد از این که اون موضوع تموم بشه دیگه از کودکی میگذریم. امیدوارم که خوشتون اومده باشه و زمان خوشی داشته باشید..
YOU ARE READING
Wish
Vampireکیم جونگین، جفت ومپایر کوچکی که از سرنوشت خودش هیچ چیز نمیدونه و تا هشت سالگی در پرورشگاه زندگی کرده. همون دوران کودکی با جفتش روبرو میشه.. جفتی که یک وارث نیرومند و پولدار. جفت پرنس اوه سهون