امشب ملاقاتم کن.

44 10 4
                                    

امشب، قبل چشم بر هم گذاشتن، همان جای همیشگی.
-"نمیتونم صبر کنم زندگی رو توی چشمات ببینم."
انگار کلون فردی هستی که ذهنم سال ها پس میزد. یک کلون خوشایند تر.
هر شب قبلِ کابوس دیدن سعی میکنم چهره ات را به یاد بیاورم.
قبلا نمی‌دانستم کامل بودن چیست. تو برایم تداعی کننده ی یک موجود کاملی.
"خوبه الان میدونم."

illusion Where stories live. Discover now