دو سال گذشت و مسافت طی شده ام صفر است.
شاید اگر طبیعت و ذاتم متفاوت بود همه چیز اینطور تمام نمیشد.
من یک تراژدی ام. من تراژدی ای هستم که مکرر با خود تکرار میکند که چه تراژدی بزرگیست.
گذر زمان لطفی در حقم نمیکند. فقط وسعت میدهد تراژدی غم آلود زندگی ام را.
من وجود ندارم. من وجودی از آن خود ندارم. من مجموعه ی جملات تکرار شده ی خودم هستم.دو سال گذشت و دستانم هنوز همان کلمات تکراری را مینویسند.